مرد صرافي که کيسه اي پر از پول بهمراه داشت از کنار عده اي دزد گذشت. يکي از دزدها گفت : ” من به شما قول مي دهم تا آخر شب کيسه پول اين مرد را براي شما بياورم .
“دزد پشت سر مرد راه افتاد و همه جا او را تعقيب کرد ، تا اينکه شب شد . .
مرد به خانه اش رفت ، دزد نيز آهسته پشت سر او داخل شد و در تاريکي پنهان شد . مرد خواست به دستشويي برود ، کيسه پولش را روي پله گذاشت و کنيزش را صدا کرد که برايش آب بياورد . تا مرد به دستشويي رفت ، دزد از فرصت استفاده کرد و کيسه پول را دزديد
دزد به نزد دوستانش بازگشت . همه او را تحسين کردندوگفتند : ” تو موفق به انجام اين کار شدي ولي مرد به کنيزش سؤ ظن پيدا مي کند و او را اذيت مي کند . اگر تو جوانمردي پول را به صاحبش برگردان تا کنيز مجازات نگردد .“
دزد دوباره به خانه مرد رفت و در زد . وقتي مرد صراف جلوي در آمد ، دزد گفت : ” شاگرد يکي از مغازه داران همسايه شما هستم . کيسه پول خود را جاگذاشتيد . اربابم گفت ، بيشتر مراقب باشيد . “ بعد کيسه پول را نشان داد و گفت : ” آيا اين کيسه شماست ؟ “
مرد خوشحال شد و گفت : آري ، اما تا خواست کيسه را بگيرد ، دزد کيسه را کنار کشيد وگفت: ”اربابم گفته از شما رسيد بگيرم تا بداند که کيسه به دستتان رسيد .
مرد صراف ديد حرف او منطقي است . همينکه مرد داخل خانه شد تا قلم و مهر بياورد ، دزد فرار کرد و بدين وسيله کنيز از اتهام به دزدي خلاص شد .
عيار يعني دزد، اصطلاح رايج در قديم
صراف کسي است که کارش مبادله انواع پول است
|