وَ يَقُولُ الَّذِينَ ءَامَنُوا لَوْ لا نُزِّلَت سورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَت سورَةٌ محْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْت الَّذِينَ فى قُلُوبهِم مَّرَضٌ يَنظرُونَ إِلَيْک نَظرَ الْمَغْشىِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ(20) طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الأَمْرُ فَلَوْ صدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَيراً لَّهُمْ(21) فَهَلْ عَسيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فى الأَرْضِ وَ تُقَطعُوا أَرْحَامَکُمْ(22) أُولَئک الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصرَهُمْ(23) أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلى قُلُوب أَقْفَالُهَا(24)
ترجمه :
20 - کسانى که ايمان آورده اند مى گويند چرا سوره اى نازل نمى شود ؟ ( که در آن فرمان جهاد باشد ) اما هنگامى که سوره محکمى نازل مى گردد که در آن نامى از جنگ است منافقان بيماردل را مى بينى همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى کنند ، پس مرگ و نابودى براى آنها بهتر است .
21 - اما اگر آنها اطاعت کنند و سخن سنجيده و شايسته بگويند براى آنها بهتر است ، و اگر آنها هنگامى که فرمان جهاد قطعيت پيدا مى کند به خدا راست گويند ( و از در صدق و صفا درآيند ) براى آنها بهتر است .
22 - اما اگر روى گردان شويد آيا جز اين انتظار مى رود که در زمين فساد کنيد و قطع رحم نمائيد .
23 - آنها کسانى هستند که خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته ، گوشهايشان را کر و چشمهايشان را کور نموده است .
24 - آيا آنها در قرآن تدبر نمى کنند ؟ يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است .
تفسير : از نام جهاد نيز وحشت دارند !
در اين آيات موضعگيريهاى مختلف مؤمنان و منافقان را در برابر فرمان جهاد روشن مى سازد ، و تکميلى است بر بحثهائى که در باره اين دو گروه در آيات قبل آمد .
نخست مى فرمايد : مؤمنان پيوسته مى گويند چرا سوره اى نازل نمى شود ؟ ! ( و يقول الذين آمنوا لو لا نزلت سورة ) .
سوره اى که در آن فرمان جهاد باشد ، و تکليف ما را در برابر دشمنان سنگدل و خونخوار و بى منطق روشن سازد ، سوره اى که آياتش نور هدايت بر قلب ما بپاشد ، و روح و جان ما را با فروغش روشن نمايد .
اين وضع حال مؤمنان راستين .
و اما منافقان هنگامى که سوره محکم و استوارى نازل مى گردد که در آن نامى از جنگ و جهاد است ، منافقان بيماردل را مى بينى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته با نگاهى مات و مبهوت ، و چشمانى که حدقه آنها از کار ايستاده به تو مى نگرند ! ( فاذا انزلت سورة محکمة و ذکر فيها القتال رأيت الذين فى قلوبهم مرض ينظرون اليک نظر المغشى عليه من الموت ) .
از شنيدن نام جنگ چنان وحشت و اضطراب سر تا پاى آنها را فرا مى گيرد که نزديک است قالب تهى کنند ! فکرشان از کار مى افتد ، سياهى چشم از حرکت بازمى ايستد ، و همچون کسانى که نزديک است قبض روحشان شود نگاهى بى حرکت و خيره ، بى آنکه پلکهاى چشم بهم خورد ، دارند ، و اين گوياترين تعبيرى است از حال منافقان ترسو و بزدل ! .
چرا برخورد مؤمنان و منافقان اين چنين متفاوت نباشد در حالى که گروه اول به خاطر ايمان محکمشان هم به لطف و عنايت و يارى پروردگار اميدوارند ، و هم از شهادت در راه او پروا ندارند .
ميدان جهاد براى آنها ميدان اظهار عشق به محبوب ، ميدان شرف و فضيلت ، ميدان شکوفائى استعدادها ، و ميدان پايدارى و مقاومت و پيروزى است ، و در چنين ميدانى ترس معنى ندارد .
اما براى منافقان ميدان مرگ و نابودى و بدبختى است ، ميدان شکست و جدائى از لذات دنيا است ، ميدانى است تاريک و ظلمانى ، با آينده اى وحشتناک و مبهم ! .
منظور از سورة محکمة به عقيده بعضى از مفسران سوره هائى است که در آن مساله جهاد مطرح مى شود ، ولى دليلى بر اين تفسير در دست نيست ، بلکه ظاهر اين است که محکم در اينجا به همان معنى مستحکم و استوار و قاطع و خالى از هر گونه ابهام است که گاه در مقابل آن عنوان متشابه قرار مى گيرد ، و البته
آيات جهاد چون معمولا از قاطعيت فوق العاده اى برخوردار است تناسب بيشترى با مفهوم اين واژه دارد ، اما منحصر به آن نيست .
تعبير به الذين فى قلوبهم مرض : کسانى که در قلبهايشان بيمارى است تعبيرى است که در لسان قرآن معمولا براى منافقين به کار مى رود ، و اينکه بعضى از مفسران احتمال داده اند منظور افراد ضعيف الايمان است ، نه با ساير آيات قرآن سازگار مى باشد و نه با آيات قبل و بعد آيه مورد بحث که همه از منافقان سخن مى گويد .
به هر حال ، در پايان آيه در يک جمله کوتاه مى گويد : واى بر آنها که مرگ و نابودى براى آنها از زندگى بهتر است ( فاولى لهم ).
جمله اولى لهم در ادبيات عرب معمولا به عنوان تهديد و نفرين و آرزوى ناراحتى و بدبختى براى کسى مى آيد .
بعضى نيز آن را به معنى الموت اولى لهم ( مرگ براى آنها بهتر است ) تفسير کرده اند ، و جمع ميان آنها چنانکه در تفسير آيه آورديم نيز مانعى ندارد .
در آيه بعد مى افزايد : اگر آنها اطاعت کنند ، و از فرمان جهاد سرپيچى نمايند و سخنان نيک و سنجيده و شايسته بگويند براى آنها بهتر است ( طاعة و قول معروف ) .
تعبير به قول معروف ممکن است در مقابل سخنان ناموزون و منکرى باشد که منافقان بعد از نزول آيات جهاد سرمى دادند ، گاه مى گفتند : لا تنفروا فى الحر : در اين گرماى شديد به سوى ميدان جهاد نرويد ( توبه - 81 ) .
و گاه مى گفتند : خدا و پيامبرش جز وعده هاى دروغين پيروزى چيزى به ما وعده نداده اند ! و اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا ( سوره احزاب - 12 ) .
و گاه براى سست کردن افراد با ايمان و بازداشتن از ميدان نبرد مى گفتند : هلم الينا به سوى ما بيا و خوش باش ! ( احزاب - 18 ) .
نه تنها مردم را تشويق به جهاد نمى کردند بلکه در تضعيف روحيه آنها سخت مى کوشيدند .
سپس مى افزايد : اگر آنها هنگامى که برنامه ها محکم مى شود و فرمان جهاد قطعيت مى يابد به خدا راست گويند و از در صدق و صفا درآيند براى آنها بهتر است ( فاذا عزم الامر فلو صدقوا الله لکان خيرا لهم ) .
هم در اين دنيا باعث سربلندى آنها است ، و هم در آخرت به پاداش و ثواب بزرگ و فوز عظيم نائل مى شوند .
جمله عزم الامر در اصل اشاره به محکم شدن کار است ولى به قرينه آيات قبل و بعد منظور از آن جهاد مى باشد .
در آيه بعد مى افزايد : اما اگر راه مخالفت را پيش گيريد ، و از فرمان خدا و عمل به کتاب او روى گردان شويد ، آيا جز اين انتظارى مى رود که در زمين فساد کنيد و قطع رحم نمائيد ( فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکم ) .
زيرا اگر از قرآن و توحيد روى گردان شويد قطعا به سوى جاهليت باز مى گرديد ، و برنامه هاى جاهلى چيزى جز فساد در زمين قتل و غارت و خونريزى ، کشتن خويشاوندان و دختران نبود .
اين در صورتى است که توليتم از ماده تولى به معنى روى گردان شدن باشد ، ولى بسيارى از مفسران اين احتمال را داده اند که از ماده ولايت به معنى حکومت است ، يعنى اگر زمام حکومت به دستتان بيفتد چيزى جز تباهى و خونريزى و قطع رحم از شما انتظار نمى رود.
گويا جمعى از منافقان براى فرار از ميدان جهاد اين بهانه را درست کرده بودند که ما چگونه قدم به ميدان نبرد بگذاريم و خونريزى کنيم و خويشاوندان خود را به قتل برسانيم و مفسد فى الارض باشيم ؟ ! .
قرآن در پاسخ آنها مى گويد : مگر آنروز که حکومت در دست شما بود جز فساد و خونريزى و قطع رحم کار داشتيد ؟ ! اينها بهانه است ، هدف از جنگ در اسلام خاموش کردن آتش فتنه است ، نه فساد و تباهى در زمين ، هدف برچيدن بساط ظلم و ستم است نه قطع رحم .
در بعضى از روايات که در منابع اهل بيت (عليهم السلام) آمده است مى خوانيم : اين آيه در باره بنى اميه است که وقتى زمام حکومت را به دست گرفتند نه بر صغير رحم کردند و نه بر کبير ، حتى خويشاوندان خود را به خاک و خون کشيدند ! .
روشن است که بنى اميه از ابو سفيان گرفته تا فرزندان و نواده هاى او همه مصداق روشن اين آيه بودند ، منظور از روايت نيز همين است در حالى که آيه مفهوم گسترده اى دارد که همه منافقان ظالم و مفسد را شامل مى شود .
در آيه بعد سرنوشت نهائى اين گروه منافق و بهانه جوى مفسد را چنين بيان مى کند : آنها کسانى هستند که خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته ، گوشهايشان را کر و چشمهايشان را کور نموده است ، نه حقيقتى را مى شنوند و نه واقعيتى را مى بينند ( اولئک الذين لعنهم الله فاصمهم و اعمى ابصارهم ) .
آنها جهاد اسلامى را که بر معيار حق و عدالت است قطع رحم و فساد فى الارض مى پندارند ، اما آنهمه جناياتى را که در جاهليت مرتکب شدند و خونهاى بيگناهانى را که در دوران حکومتشان ريختند و نوزادان معصومى را که با دست خود زير خاک پنهان کردند مطابق با حق و عدالت ! ، لعنت خدا بر آنها باد که نه گوش شنوا دارند و نه چشم بينا ! .
در روايتى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) مى خوانيم که به فرزندش امام باقر (عليه السلام) فرمود : اياک و مصاحبة القاطع لرحمة ، فانى وجدته ملعونا فى کتاب الله عز و جل فى ثلاث مواضع : قال الله عز و جل فهل عسيتم ... : فرزندم از دوستى با افرادى که پيوند خويشاوندى را قطع کرده و نسبت به ارحام خود بد رفتارى مى کنند بر حذر باش که من آنها را در سه آيه از قرآن ملعون يافتم ، سپس آيه مورد بحث را تلاوت فرمود ... .
رحم در اصل به معنى جايگاه جنين در شکم مادر است ، سپس اين تعبير به تمام خويشاوندان اطلاق شده است به خاطر اينکه از رحم واحدى نشات گرفته اند .
در حديث ديگرى از رسول خدا مى خوانيم : ثلاثة لا يدخلون الجنة مدمن خمر و مدمن سحر و قاطع رحم : سه گروهند که هرگز داخل بهشت نمى شوند ، شرابخواران ، ساحران و قاطعان رحم .
ناگفته پيدا است لعن و طرد خداوند نسبت به اين گروه ، و همچنين گرفتن قدرت درک حقايق از آنها ، هرگز مستلزم جبر نيست ، چرا که اينها مجازات اعمال خود آنها و واکنش کردار و رفتارشان است .
در آخرين آيه مورد بحث به ذکر علت واقعى انحراف اين قوم نگون بخت پرداخته ، مى گويد : آيا آنها در آيات قرآن تدبر نمى کنند ( تا حقيقت را دريابند و وظائف خود را انجام دهند ) يا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است ؟ ! .
( ا فلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها ) .
آرى عامل بيچارگى آنها يکى از دو چيز است يا در قرآن ، اين برنامه هدايت الهى و اين نسخه کامل شفابخش ، تدبر نمى کنند ، و يا اگر تدبر مى کنند بر اثر هواپرستى و اعمالى که از قبل انجام داده اند قفلها بر دلهاى آنها است ، به گونه اى که هيچ حقيقتى در آن نفوذ نمى کند .
و به تعبير ديگر اگر کسى راه خود را در ظلمات گم مى کند ، يا چراغى به دست ندارد و يا چشمش نابينا است که اگر هم چراغ باشد و هم چشم بينا يافتن راه همه جا آسان است .
اقفال جمع قفل در اصل از ماده قفول به معنى بازگشت کردن يا قفيل به معنى اشياء خشک است ، و از آنجا که وقتى در را به بندند و بر آن قفل زنند هر کس بيايد از آنجا بازمى گردد ، و همانند موجود خشک و صلب چيزى در آن نفوذ نمى کند اين کلمه به اين ابزار مخصوص گفته شده است .
نکته ها :
1 - قرآن کتاب انديشه و عمل
آيات مختلف قرآن اين حقيقت را فاش مى گويد که اين کتاب بزرگ آسمانى تنها براى تلاوت نيست ، بلکه هدف نهائى از آن ذکر (يادآورى )
تدبر ( بررسى عواقب و نتائج کار ) انذار ، خارج کردن انسانها از ظلمات به نور و شفا و رحمت و هدايت است .
در آيه 50 سوره انبياء مى خوانيم : و هذا ذکر مبارک انزلنا : اين يادآورى پر برکتى است که ما نازل کرده ايم .
در آيه 29 سوره ( ص ) مى خوانيم : کتاب انزلناه اليک مبارک ليدبروا آياته : اين کتاب پربرکتى است که بر تو نازل کرده ايم تا در آياتش تدبر کنند .
و در آيه 19 سوره انعام آمده است : و اوحى الى هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ : اين قرآن به من وحى شده است تا شما و تمام کسانى را که اين پيام به آنها مى رسد به وسيله آن انذار کنم .
و در آيه 1 سوره ابراهيم مى فرمايد : کتاب انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الى النور : اين کتابى است که بر تو نازل کرديم تا مردم را به وسيله آن از ظلمتها به سوى نور خارج سازى .
و بالاخره در آيه 82 سوره اسراء آمده است : و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين : آياتى از قرآن نازل مى کنيم که مايه شفا و رحمت براى مؤمنان است .
و به اين ترتيب بايد قرآن مجيد در متن زندگى مسلمانان قرار گيرد و آنرا قدوه و اسوه خويش قرار دهند دستوراتش را مو به مو اجرا کنند ، و تمام خطوط زندگى خويش را با آن هماهنگ سازند .
اما متاسفانه برخورد گروهى از مسلمانان با قرآن برخورد با يک مشت اوراد نامفهوم است ، تنها به تلاوت سرسرى مى پردازند ، و در نهايت به تجويد و مخارج حروف و زيبائى صوت اهميت مى دهند ، و بيشترين بدبختى مسلمانان از همينجاست که قرآن را از شکل يک برنامه جامع زندگى خارج ساخته و تنها به الفاظ آن قناعت کرده اند .
قابل توجه اينکه در آيات مورد بحث با صراحت مى گويد اين منافقان بيماردل در قرآن تدبر نکردند که به اين روز سياه افتادند .
تدبر از ماده دبر ( بر وزن ابر ) به معنى بررسى نتائج و عواقب چيزى است ، به عکس تفکر که بيشتر به بررسى علل و اسباب چيزى گفته مى شود ، و به کاربردن هر دو تعبير در قرآن مجيد پر معنى است .
اما نبايد فراموش کرد که بهره گيرى از قرآن نياز به يک نوع خودسازى دارد ، هر چند خود قرآن نيز به خودسازى کمک مى کند ، چرا که اگر بر دلها قفلها باشد ، قفلهائى از هوى و هوس ، کبر و غرور ، لجاجت و تعصب ، اجازه ورود نور حق به آن نمى دهد ، در آيات مورد بحث به همين امر نيز اشاره شده است .
و چه زيبا مى گويد امير مؤمنان على (عليه السلام) در خطبه اى که پيرامون صفات پرهيزگاران فرموده : اما الليل فصافون اقدامهم ، تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا ، يحزنون به انفسهم ، و يستثيرون به دواء دائهم ، فاذا مروا باية فيها تشويق رکنوا اليها طمعا ، و تطلعت نفوسهم اليها شوقا ، و ظنوا انها نصب اعينهم ، و اذا مروا باية فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم ، و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول آذانهم : آنها شب هنگام بر پا ايستاده ، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى کنند ، و جان خود را با آن محزون مى سازند ، داروى درد خود را از آن مى گيرند ، هر گاه به آيه اى رسند که در آن تشويق است با علاقه فراوان به آن روى مى آورند ، و چشم جانشان با شوق بسيار در آن خيره مى شود ، و آن را همواره نصب العين خود مى سازند ، و هر گاه به آيه اى رسند که در آن بيم و انذار است گوشهاى دل خود را براى شنيدنش باز کرده ، فکر مى کنند صداى ناله آتش سوزان دوزخ و به هم خوردن زبانه هايش در گوش جانشان طنين انداز است .
2 - حديثى از امام صادق (عليه السلام)
در تفسير جمله ام على قلوب اقفالها از امام صادق (عليه السلام) چنين آمده است : ان لک قلبا و مسامع ، و ان الله اذا اراد ان يهدى عبدا فتح مسامع قلبه ، و اذا اراد به غير ذلک ختم مسامع قلبه ، فلا يصلح ابدا و هو قول الله عز و جل : ام على قلوب اقفالها : براى تو قلبى است و گوشهائى که ( راه نفوذ در آن است ) و خداوند هر گاه بخواهد بنده اى را ( بخاطر تقوايش ) هدايت کند ، گوشهاى قلب او را مى گشايد ، و هنگامى که غير از اين بخواهد بر گوشهاى قلبش مهر مى نهد ، به گونه اى که هرگز اصلاح نخواهد شد ، و اين معنى سخن خداوند است ام على قلوب اقفالها .
إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبَرِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُمُ الْهُدَى الشيْطنُ سوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ(25) ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سنُطِيعُکمْ فى بَعْضِ الأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسرَارَهُمْ(26) فَکَيْف إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَئکَةُ يَضرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَرَهُمْ(27) ذَلِک بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسخَط اللَّهَ وَ کرِهُوا رِضوَنَهُ فَأَحْبَط أَعْمَلَهُمْ(28)
ترجمه :
25 - کسانى که بعد از روشن شدن حق پشت کردند شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده ، و آنها را با آرزوهاى طولانى فريفته است .
26 - اين بخاطر آن است که آنها به کسانى که نزول وحى الهى را کراهت داشتند گفتند ما در بعضى از امور از شما پيروى مى کنيم ، در حالى که خداوند اسرار آنها را مى داند .
27 - حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى که فرشتگان ( مرگ ) بر صورت و پشت آنها مى زنند ( و قبض روحشان مى کنند ) .
28 - اين بخاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم مى آورد پيروى کردند و آنچه را موجب خشنودى او است کراهت داشتند لذا اعمالشان را حبط و نابود کرد .
تفسير : چرا در قرآن تدبر نمى کنند ؟ !
اين آيات همچنان به بحث پيرامون منافقان و موضعگيريهاى مختلف آنها ادامه مى دهد ، مى فرمايد : کسانى که بعد از روشن شدن حق بازگشتند و پشت کردند ، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده ، و آنها را به آرزوهاى دور و دراز فريفته است ( ان الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى الشيطان سول لهم و املى لهم ) .
گر چه بعضى احتمال داده اند که اين آيه پيرامون جمعى از کفار اهل کتاب سخن مى گويد که قبل از قيام پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلّم) نشانه هاى او را بر اساس کتب آسمانيشان مى شمردند و سخت در انتظار او بودند ، اما بعد از قيام او و روشن شدن اين نشانه ها به او پشت کردند و شهوات و منافع مادى ، مانع ايمانشان شد .
ولى قرائنى که در آيات قبل و بعد است به خوبى نشان مى دهد اين آيه نيز در باره منافقان سخن مى گويد که نزديک آمدند و دلائل حقانيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) را به وضوح ديدند و شنيدند ، ولى به خاطر هواپرستى و تسويلات شيطانى به آن پشت کردند .
سول از ماده سؤل ( بر وزن قفل ) به معنى حاجتى است که نفس آدمى نسبت به آن حريص است و تسويل معنى ترغيب و تشويق نسبت به امورى که به آن حريص است ، و نسبت اين امر به شيطان به خاطر وسوسه هائى است که او در جان انسان مى کند ، و مانع هدايت او مى شود .
جمله و املى لهم از ماده املاء به معنى ايجاد طول امل و آرزوهاى دور و دراز است که انسان را به خود مشغول داشته و از حق بازمى دارد .
آيه بعد علت اين تسويلات و تزيينات شيطانى را چنين شرح مى دهد : اين بخاطر آن است که آنها به کسانى که از نزول وحى الهى به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) اسلام ناراحت بودند گفتند ما در بعضى از امور از شما پيروى مى کنيم ( ذلک بانهم قالوا للذين کرهوا ما نزل الله سنطيعکم فى بعض الامر ) .
کار منافق همين است که به دنبال افراد سرخورده و مخالف مى گردد ، و اگر در تمام جهات با او قدر مشترک نداشته باشد به همان مقدار که وجوه مشترک موجود است همکارى ، بلکه اطاعت مى کند .
منافقان مدينه نيز به سراغ يهود آمدند ، يهود بنى نضير و بنى قريظه که پيش از بعثت پيامبر از مبلغان اسلام بودند ، اما بعد از ظهورش بخاطر حسد و کبر و به خطر افتادن منافعشان ظهور اسلام را ناخوشايند دانستند ، و از آنجا که مخالفت با پيامبر اسلام و توطئه ضد او قدر مشترکى در ميان منافقان و يهود بود قول همکارى به آنها دادند .
تعبير فى بعض الامر شايد اشاره به اين است که ما تنها در اين قسمت با شما همکارى مى کنيم ، ولى شما با بت پرستى مخالفيد ، و معتقد به رستاخيز هستيد ، ما در اين امور با شما همراه نيستيم .
اين سخن شبيه چيزى است که در آيه 11 سوره حشر آمده : ا لم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين کفروا من اهل الکتاب لئن اخرجتم لنخرجن معکم و لا نطيع فيکم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنکم : آيا نديديد منافقان را که به برادران کافرشان از اهل کتاب مى گويند اگر شما از اين بلاد کوچ کنيد ما هم با شما مى آئيم ، و از هيچکس در مخالفت با شما اطاعت نخواهيم کرد ، و اگر با شما پيکار کنند ياريتان خواهيم کرد ! در پايان آيه آنها را با عبارتى کوتاه تهديد کرده ، مى گويد : خداوند مخفى کاريها و اسرار آنها را مى داند ( و الله يعلم اسرارهم ) .
هم از کفر باطنى آنها و نفاقشان آگاه است ، و هم از توطئه چينها با کمک يهود ، و به موقع آنها را مجازات خواهد کرد .
و نيز از آنچه يهود از حسادت و دشمنى و عناد مخفى مى داشتند آگاه است آنها طبق گواهى کتابشان چنان از نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلّم) آگاه بودند که او را همچون فرزند خود مى شناختند ، و اين نشانه ها را قبلا برملا مى گفتند ، ولى بعد از ظهورش همه را مخفى و پنهان کردند خدا از اين پنهان کارى آگاه است .
در حديثى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) آمده است که منظور از کرهوا ما نزل الله بنى اميه هستند که نزول فرمان خداوند را در باره ولايت على (عليه السلام) ناخوش داشتند .
روشن است که اين نوعى تطبيق و بيان مصداق است نه انحصار مفهوم آيه .
آيه بعد در حقيقت توضيحى است براى اين تهديد سربسته مى فرمايد : حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى که فرشتگان مرگ روحشان را قبض مى کنند در حالى که بر صورت و پشت آنها مى زنند ( فکيف اذا توفتهم الملائکة يضربون وجوههم و ادبارهم ) .
آرى اين فرشتگان مامورند که در آستانه مرگ مجازات آنها را شروع کنند تا طعم تلخ کفر و نفاق و لجاجت و عناد را بچشند ، به صورت آنها مى کوبند ، براى اين که رو به سوى دشمنان خدا رفته اند ، و بر پشت آنها مى زنند بخاطر اين که به آيات الهى و پيامبرش پشت کردند .
اين معنى شبيه چيزى است که در آيه 50 سوره انفال در باره کفار و منافقين آمده است : و لو ترى اذ يتوفى الذين کفروا الملائکة يضربون وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحريق : اگر ببينى کافران را هنگامى که فرشتگان مرگ جان آنها را مى گيرند ، و بر صورت و پشت آنها مى زنند ، و مى گويند : بچشيد عذاب سوزنده را ... .
در آخرين آيه مورد بحث باز به بيان علت اين عذاب الهى در آستانه مرگ آنها پرداخته مى گويد : اين عذاب و کيفر به خاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم مى آورد پيروى کردند ، و آنچه را موجب خشنودى او است کراهت داشتند ، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد ( ذلک بانهم اتبعوا ما اسخط الله و کرهوا رضوانه فاحبط اعمالهم ) .
چرا که شرط قبولى اعمال و هر گونه تلاش و کوشش رضاى خدا است ، بنا بر اين طبيعى است که اعمال کسانى که اصرار در خشم خدا دارند و مخالف با رضاى او هستند نابود گردد ، و با دست خالى ، و کوله بار عظيمى از گناهان اين جهان را وداع گويند .
حال اين گروه درست مخالف وضعى است که مؤمنان دارند که فرشتگان رحمت در آستانه مرگ به استقبال آنها مى آيند ، با روى گشاده به آنها مى گويند : سلام بر شما باد ، هم اکنون وارد بهشت شويد بخاطر اعمالى که انجام مى داديد : الذين تتوفاهم الملائکة طيبين يقولون سلام عليکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون . ( نحل - 33 ) .
قابل توجه اين که در مورد خشم الهى جمله به صورت فعليه آمده است ( ما اسخط الله ) و در مورد خشنودى او به صورت اسميه (رضوانه ) .
بعضى از مفسران گفته اند اين تفاوت تعبير لطيفه اى در بردارد ، و آن اينکه خشم خدا گاه گاه است ، و رضا و رحمتش مستمر است و مدام .
اين نکته نيز روشن است که خشم و غضب و سخط در مورد خداوند به معنى تاثر نفسانى نيست ، همانگونه که رضاى او نيز به معنى انبساط روح نمى باشد ، بلکه همانگونه که در حديث امام صادق (عليه السلام) آمده غضب الله عقابه و رضاه ثوابه : خشم خدا عقاب او است ، و رضاى او ثواب او .
انتهای پیام |