يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن تَنصرُوا اللَّهَ يَنصرْکُمْ وَ يُثَبِّت أَقْدَامَکمْ(7) وَ الَّذِينَ کَفَرُوا فَتَعْساً لهَُّمْ وَ أَضلَّ أَعْمَلَهُمْ(8) ذَلِک بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَط أَعْمَلَهُمْ(9) *أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فى الأَرْضِ فَيَنظرُوا کَيْف کانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيهِمْ وَ لِلْکَفِرِينَ أَمْثَلُهَا(10) ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلى الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ أَنَّ الْکَفِرِينَ لا مَوْلى لهَُمْ(11)
ترجمه :
7 - اى کسانى که ايمان آورده ايد ! اگر خدا را يارى کنيد شما را يارى مى کند و گامهايتان را استوار مى دارد .
8 - و کسانى که کافر شدند مرگ بر آنها و اعمالشان نابود باد .
9 - اين به خاطر آن است که از آنچه خداوند نازل کرده کراهت داشتند لذا خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد .
10 - آيا در زمين سير نکردند تا ببينند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چه شد ؟ خداوند آنها را هلاک کرد ، و براى کافران امثال اين مجازاتها خواهد بود .
11 - اين به خاطر آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانى است که ايمان آوردند ، اما کافران مولائى ندارند .
تفسير : اگر خدا را يارى کنيد شما را يارى مى کند
اين آيات همچنان ادامه تشويق مؤمنان به مساله پيکار با دشمنان حق است ، با تعبيرى جالب و رسا آنها را تشويق به جهاد مى کند مى فرمايد : اى کسانى که ايمان آورده ايد اگر خدا را يارى کنيد شما را يارى مى کند ، و گامهايتان را استوار مى دارد (يا ايها الذين آمنوا ان تنصروا الله ينصرکم و يثبت اقدامکم).
تکيه بر مساله ايمان اشاره به اين است که يکى از نشانه هاى ايمان راستين پيکار با دشمنان حق است .
تعبير به يارى کردن خدا به وضوح به معنى يارى کردن آئين او است ، يارى کردن پيامبر او ، و شريعت و تعليمات او ، و لذا در بعضى ديگر از آيات قرآن يارى کردن خدا و رسولش در کنار يکديگر قرار داده شده است ، در سوره حشر آيه 8 مى خوانيم : و ينصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون با اينکه قدرت خداوند بى پايان است ، و قدرت مخلوقات در برابر او بسيار ناچيز ، ولى باز تعبير به يارى کردن خداوند مى کند ، تا اهميت مساله جهاد و دفاع از آئين حق را روشن سازد ، و تعبيرى از اين باعظمت تر براى اين موضوع پيدا نمى شود.
اما ببينيم وعده اى را که خداوند در برابر دفاع از آئينش به مجاهدان داده چيست؟ نخست : مى گويد : شما را يارى مى کند اما از کدام طريق؟ از طريق بسيار ، در قلب شما نور ايمان و در روح شما تقوا ، در اراده شما قدرت ، در فکر شما آرامش مى افکند.
از سوى ديگر فرشتگان را به يارى شما مى فرستد، حوادث را به نفع شما تغيير مسير مى دهد، قلوب مردم را به شما متمايل مى کند، سخنانتان را نافذ، فعاليتهايتان را پر ثمر مى سازد، آرى يارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مى کند.
اما در ميان تمام اشکال يارى کردن روى مساله ثبات قدم تاکيد مى کند ، چرا که ايستادگى در برابر دشمن مهمترين رمز پيروزى است ، و برندگان جنگها آنها هستند که ثبات و استقامت بيشترى نشان مى دهند .
و لذا در داستان پيکار طالوت ، فرمانده بزرگ بنى اسرائيل، با جالوت آن زمامدار ستمگر و خونخوار و قوى پنجه، مى خوانيم : مؤمنان اندکى که با او بودند به هنگامى که در برابر انبوه دشمن قرار گرفتند چنين گفتند : ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرين : پروردگارا ! صبر و استقامت را بر ما بريز و گامهاى ما را استوار دار و در برابر قوم کافر يارى فرما.
و در آيه بعد از آن مى خوانيم : فهزموهم باذن الله، ياران طالوت لشکر نيرومند جالوت را به فرمان خدا شکست دادند .
آرى نتيجه ثبات قدم پيروزى بر دشمن است .
و از آنجا که گاهى نيروى متراکم دشمن و انبوه جمعيت و انواع تجهيزات او ، فکر مجاهدان راه حق را به خود مشغول مى دارد در آيه بعد مى افزايد : و کسانى که کافر شدند مرگ و سقوط بر آنها و اعمالشان نابود باد ( و الذين
کفروا فتعسا لهم و اضل اعمالهم ) .
تعس ( بر وزن نحس ) به معنى لغزيدن و برو در افتادن است و اينکه بعضى آن را به هلاکت و انحطاط تفسير کرده اند در واقع لازمه آن است .
و در هر حال مقابله ميان اين دو بسيار پر معنى است ، در باره مؤمنان راستين مى فرمايد : گامهايشان را استوار مى دارد اما در باره کافران مى گويد : لغزش و سقوط بر آنها باد آنهم به صورت نفرين که گيراتر و گوياتر باشد .
آرى هنگامى که افراد بى ايمان لغزش مى کنند کسى نيست زير بازوى آنها را بگيرد ، و به آسانى در پرتگاهها سقوط خواهند کرد ، اما فرشتگان رحمت الهى به يارى مؤمنان مى شتابند ، و آنها را در لغزشگاهها و پرتگاهها حفظ مى کنند، چنانکه در جاى ديگر مى خوانيم: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکة ( فصلت - 30 ) .
اعمال مؤمنان پر برکت است ، اما اعمال کافران بى برکت و به سرعت محو و گم مى شود .
آيه بعد علت سقوط آنها و نابودى اعمالشان را چنين بيان مى کند : اين به خاطر آن است که از آنچه خدا نازل کرده است کراهت داشتند ، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرده است ( ذلک بانهم کرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم).
خداوند قبل از هر چيز آئين توحيد را نازل فرمود اما آنها به آن پشت کرده رو به شرک آوردند ، خداوند دستور به حق و عدالت و پاکى و تقوا داد اما آنها همه را پشت سر افکندند، و به ظلم و فساد روى آوردند، آنها حتى وقتى نام خداى يگانه را مى بردند ابراز تنفر مى کردند .
و اذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذين لا يؤمنون بالاخرة ( زمر - 45 ).
آرى هنگامى که آنها از اين امور نفرت داشتند طبعا گامى در اين مسير برنمى داشتند و تمام تلاشها و کوششهايشان در مسير باطل بود ، و طبيعى است که چنين اعمالى حبط و نابود گردد .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) آمده است : کرهوا ما انزل الله فى حق على : آنها آنچه را که خداوند در حق على (عليه السلام) نازل کرده بود کراهت داشتند.
البته تعبير ما انزل الله معنى گسترده اى دارد که يکى از مصداقهاى روشنش مساله ولايت امير مؤمنان على (عليه السلام) است ، نه اينکه منحصر در آن باشد .
و از آنجا که قرآن مجيد در بسيارى از موارد نمونه هاى حسى را به ظالمان سرکش ارائه مى دهد در اينجا نيز آنها را به مطالعه احوال اقوام گذشته دعوت کرده مى فرمايد : آيا آنها سير در زمين نکردند تا ببينند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود ؟ همانها که راه کفر و طغيان را پيش گرفتند و خداوند آنها را درهم کوبيد و هلاک کرد ( ا فلم يسيروا فى الارض فينظروا کيف کان عاقبة الذين من قبلهم دمر الله عليهم ) .
سپس براى اينکه آنها گمان نکنند سرنوشت دردناکى که براى امتهاى طغيانگر پيشين بود جنبه خصوصى داشت مى افزايد : و براى مشرکان و کافران نيز امثال اين مجازاتها خواهد بود ( و للکافرين امثالها ).
آنها انتظار نداشته باشند که با انجام اعمال مشابه آنها از کيفرهاى مشابه مصون و برکنار بمانند ، بروند آثار گذشتگان را بنگرند و آينده خود را در آئينه زندگى آنان ببينيد .
قابل توجه اين که دمر از ماده تدمير در اصل به معنى هلاک کردن است ، اما هنگامى که با على ذکر مى شود به معنى نابود کردن همه چيز حتى فرزندان و خانواده و اموال مخصوص انسان است و به اين ترتيب اين تعبير بيان مصيبت دردناکترى است ، مخصوصا با توجه به اين که لفظ على معمولا در مورد سلطه به کار مى رود ، مفهوم جمله اين مى شود که خداوند هلاک و نابودى را بر سر اين اقوام و اموال و آنچه مورد علاقه آنها بود فرو ريخت ! .
در مورد سير در ارض که قرآن مجيد به عنوان يک برنامه آگاه کننده بارها روى آن تکيه کرده است بطور مشروح در جلد سوم صفحه 102 به بعد بحث کرده ايم ( ذيل آيه 137 سوره آل عمران ) و در جلد 16 صفحه 458 .
آخرين آيه مورد بحث به ذکر دليل حمايت همه جانبه پروردگار از مؤمنان و نابودى کافران طغيانگر پرداخته مى گويد : اين بخاطر آن است که خداوند مولا و سرپرست مؤمنان است اما کافران مولائى ندارند (ذلک بان الله مولى الذين آمنوا و ان الکافرين لا مولى لهم).
مولى به معنى ولى و سرپرست و يار و ياور است ، و به اين ترتيب خداوند ولايت و سرپرستى و يارى مؤمنان را بر عهده گرفته ، اما کافران را از زير چتر ولايت خود خارج ساخته است ، روشن است کسانى که تحت ولايت ذات پاک او باشند هم در مشکلات يارى مى شوند ، و هم ثبات قدم دارند ، و سرانجام به مقصود خود نائل مى شوند ، اما آنها که از زير اين پوشش خارجند اعمالشان حبط و نابود
و عاقبت کارشان هلاکت است .
در اينجا سؤالى پيش مى آيد که در آيه مورد بحث خداوند فقط به عنوان مولاى مؤمنان ذکر شده در حالى که در بعضى ديگر از آيات قرآن مانند آيه 30 سوره يونس حتى مولاى کافران معرفى شده است : و ردوا الى الله مولاهم الحق و ضل عنهم ما کانوا يفترون .
آنها به سوى خداوند مولاى حقيقى خود بازمى گردند ، و بتهائى را که به دروغ شريک خدا مى پنداشتند گم و نابود مى شود .
پاسخ اين سؤال با توجه به يک نکته روشن مى شود و آن اين که ولايت عامه خداوند که همان مساله خالقيت و تدبير او است همگان را فرا مى گيرد ، ولى ولايت خاصه و عنايت مخصوص او که توأم با انواع حمايتها است تنها شامل حال مؤمنان است .
بعضى گفته اند اين آيه اميدبخش ترين آيات قرآن است ارجى آية فى القرآن چرا که همه مؤمنان را اعم از عالم و جاهل ، زاهد و راغب ، کوچک و بزرگ ، زن و مرد ، و پير و جوان ، تحت حمايت و عنايت خاص پروردگار معرفى مى کند ، حتى مؤمنان گنهکار را استثنا نمى کند ، او در حوادث سخت و مصائب جانکاه نمونه هاى حمايت خويش را نشان مى دهد که هر کس در طول عمر خود اين معنى را احساس کرده است و در تواريخ نيز شواهد فراوان دارد .
در حديثى آمده است که پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) بعد از يکى از غزوات زير درختى تنها نشسته بود ، مشرکى با شمشير برهنه بطور غافلگيرانه به حضرت حمله کرد و گفت : من يخلصک منى : الان چه کسى مى تواند تو را از چنگال من نجات دهد ؟ ! .
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) فرمود : الله و در اين هنگام پاى مشرک لغزيد و بر زمين خورد ، و شمشير از دستش فرو افتاد ، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) شمشير را برداشت و فرمود : الان تو بگو چه کسى تو را از دست من رهائى مى بخشد ؟ ! .
در جواب عرض کرد : لا احد ! : هيچ کس ! و سپس ايمان آورد .
آرى مولاى همه مؤمنان او است و کافران مولا و پناهگاهى ندارند .
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ جَنَّت تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنهَرُ وَ الَّذِينَ کَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْکلُونَ کَمَا تَأْکلُ الأَنْعَمُ وَ النَّارُ مَثْوًى لهَُّمْ(12) وَ کَأَيِّن مِّن قَرْيَة هِىَ أَشدُّ قُوَّةً مِّن قَرْيَتِک الَّتى أَخْرَجَتْک أَهْلَکْنَهُمْ فَلا نَاصِرَ لهَُمْ(13) أَ فَمَن کانَ عَلى بَيِّنَة مِّن رَّبِّهِ کَمَن زُيِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُم(14)
ترجمه :
12 - خداوند کسانى را که ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهائى از بهشت مى کند که نهرها از زير درختانش جارى است ، در حالى که کافران از متاع زودگذر دنيا بهره مى گيرند و همچون چهارپايان مى خورند و سرانجام آتش دوزخ جايگاه آنهاست .
13 - و چه بسيار شهرهايى که از شهرى که تو را بيرون کرد پر قدرت تر بودند ، ما همه آنها را نابود کرديم ، و ياورى نداشتند ! .
14 - آيا کسى که دليل روشنى از سوى پروردگارش دارد همانند کسى است که زشتى اعمالش در نظرش تزيين شده ، و از هواى نفس پيروى مى کند ؟ ! .
تفسير : سرنوشت مؤمنان و کفار
از آنجا که آيات گذشته پيرامون پيکار مستمر حق و باطل و ايمان و کفر سخن مى گفت آيات مورد بحث در يک مقايسه روشن سرنوشت مؤمنان و کفار را تشريح مى کند ، تا روشن شود که اين دو گروه تنها در زندگى دنيا متفاوت نيستند بلکه در آخرت نيز فوق العاده با هم متفاوتند مى فرمايد : خداوند کسانى را که ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهائى از بهشت مى کند که نهرها از زير درختان و قصرهايش جارى است (ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار).
در حالى که کافران از متاع زودگذر اين دنيا بهره مى گيرند ، و همچون چهارپايان مى خورند و سرانجام دوزخ جايگاه آنهاست ! (و الذين کفروا يتمتعون و ياکلون کما تاکل الانعام و النار مثوى لهم ).
درست است که هر دو گروه در دنيا زندگى مى کنند و از مواهب آن بهره مند مى شوند ، ولى تفاوت اينجا است که مؤمنان هدفشان انجام اعمال صالح است ، اعمالى مفيد و سازنده و براى جلب خشنودى پروردگار .
ولى کافران تمام هدفشان همين خوردن و خوابيدن تمتع بردن از لذات حيات است .
مؤمنان حرکتى آگاهانه دارند و کافران بى هدف زندگى مى کنند ، و بى هدف مى ميرند ، درست مانند چهارپايان ! مؤمنان در بهره گيرى از مواهب حيات قيد و شرط فراوان قائلند ، و در مشروعيت و طرق تحصيل آن و چگونگى مصرفش دقيقا مى انديشند ، اما کافران چون چهارپايانند که براى آنها تفاوت نمى کند اين علف از زمين صاحب آنها است يا غصب ؟ حق يتيم و بيوه زنى است يا نه ؟ مؤمنان با استفاده از هر يک از مواهب مادى به بخشنده اين مواهب مى انديشند آيات او را در آنها مى نگرند و حق شکر منعم را بجا مى آورند ، در حالى که کافر غافل و بيخبر به هيچ يک از اينها نمى انديشد ، و پيوسته بار خود را از ظلم و گناه سنگينتر مى کند ، خود را به هلاکت نزديکتر مى سازد ، همانگونه که گوسفندان پروارى هر قدر بيشتر مى خورند و فربه تر مى شوند به ذبح نزديکتر مى گردند .
بعضى تفاوت بين اين دو گروه را چنين گفته اند : ان المؤمن لا يخلو أکله عن ثلاث : الورع عند الطلب ، و استعمال الأدب ، و الأکل للسبب ، و الکافر يطلب للنهمة و ياکل للشهوة و عيشه فى غفلة.
مؤمن خوردنش از سه برنامه خالى نيست ورع در به دست آوردن ، و ادب در به کار بردن ، و هدف در مصرف کردن ، ولى کافر طلبش بى قيد و شرط و خوردنش براى شهوت و زندگيش سراسر غفلت است ! .
قابل توجه اينکه در مورد مؤمنان مى گويد خداوند آنها را وارد باغهاى بهشت مى کند اما در مورد کافران مى گويد : آتش جايگاه آنها است که تعبير اول احترام و اعتنائى است نسبت به مقام اهل ايمان ، و تعبير دوم تحقير و بى اعتنائى نسبت به کفار است که از تحت ولايت او بيرون رفته اند .
بعضى از مفسران از جمله : و النار مثوى لهم ( آتش جايگاه آنها است ) چنين استفاده کرده اند که آنها هم اکنون در آتشند ، زيرا جمله به صورت فعل مضارع و مستقبل نيست ، بلکه خبر از حال مى دهد ، و در حقيقت چنين است ، چرا که اعمال و افکار آنها خود آتش است که در آن گرفتارند ، و جهنم هم اکنون از هر سو آنها را احاطه کرده ، هر چند اين حيوان صفتان غافلند .
چنانکه در آيه 49 سوره توبه مى خوانيم : و ان جهنم لمحيطة بالکافرين : جهنم کافران را احاطه کرده است ! .
در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز اين دوزخيان به چهارپايان تشبيه شده اند بلکه از چهارپايان بدتر : اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون ( اعراف - 169 ) که شرح مبسوط آنرا در جلد هفتم صفحه 19 به بعد آورده ايم .
در آيه بعد براى تکميل اين هدف مقايسه اى در ميان مشرکان مکه و بت پرستان پيشين مى کند و با عبارتى گويا آنها را شديدا مورد تهديد قرار مى دهد و در ضمن روى بعضى از جرائم بزرگ آنها که دليلى بر جواز جنگ با آنها است تکيه کرده ، مى فرمايد : چه بسيار شهرهائى که از شهرى که تو را بيرون کرد قويتر و نيرومندتر بود ، ما همه آنها را نابود کرديم و ياورى نداشتند (و کاين من قرية هى اشد قوة من قريتک التى اخرجتک اهلکناهم فلا ناصر لهم ).
آنها گمان نبرند که چند روزى دنيا به کامشان است ، و آنقدر جسور شده اند که بزرگترين فرستاده الهى را از مقدسترين شهرها بيرون مى کنند هميشه اين وضع ادامه خواهد يافت ، اينها در مقايسه با قوم عاد و ثمود و فراعنه و لشکر ابرهه موجوداتى ضعيف و ناتوانند ، خداوندى که آنها را به آسانى درهم کوبيد درهم شکستن آنها نيز براى او بسيار ساده است .
در روايتى از ابن عباس آمده است که چون پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) از مکه به سوى غار ( ثور ) رفت ، صورت به سوى مکه بازگرداند ، و گفت : انت احب البلاد الى الله و انت احب البلاد الى و لو لا المشرکون اهلک اخرجونى لما خرجت منک : تو محبوبترين شهرها نزد خدا و محبوبترين بلاد نزد منى ، و هر گاه ساکنان مشرک تو مرا خارج ننموده بودند به ميل خود از تو خارج نميشدم .
در اينجا آيه فوق نازل گشت ( به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) بشارت نصرت الهى و دشمنان را تهديد به مجازات کرد ) .
مطابق اين شان نزول اين آيه در مکه نازل شده است ، ولى به نظر مى رسد که اين شان نزول مربوط به آيه 85 سوره قصص است که بسيارى از مفسران آنرا در آنجا ذکر کرده اند ، و تناسب بيشترى نيز با همان آيه دارد ، که مى فرمايد : ان الذى فرض عليک القرآن لرادک الى معاد : آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جايگاهت ( زادگاهت ) بازمى گرداند .
قابل توجه اينکه در اينجا خارج کردن را به شهر مکه نسبت مى دهد ، در حالى که منظور اهل شهر است ، اين کنايه لطيفى است که سلطه يک گروه را بر آن شهر مشخص مى کند و نظير آن در موارد ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است .
ضمنا تعبير به قرية همانگونه که بارها گفته ايم به هر گونه شهر و آبادى اطلاق مى شود و به معنى روستا نيست .
آخرين آيه مورد بحث از مقايسه ديگرى بين مؤمنان و کفار سخن مى گويد ، از دو گروه متفاوت در همه چيز که يکى داراى ايمان و عمل صالح است و ديگرى داراى يک زندگى به تمام معنى حيوانى ، از دو گروهى که يکى در زير چتر ولايت پروردگار قرار گرفته ، و ديگرى بى مولى و سرپرست ، مى فرمايد : آيا کسى که دليل روشنى از سوى پروردگارش دارد ، همانند کسى است که زشتى اعمالش در نظرش تزيين شده ، و از هواى نفس پيروى مى کند ؟ ! ( ا فمن کان على بينة من ربه کمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم) .
گروه اول در مسير خود از شناخت صحيح و يقين و دليل و برهان قطعى
برخوردارند ، راه و هدف خود را به روشنى مى بيند و به سرعت پيش مى روند .
اما گروه دوم گرفتار سوء تشخيص و عدم درک واقعيت و تاريکى مسير و هدف شده ، در ظلمات اوهام سرگردانند ، و عامل اين سرگردانى همان پيروى از هوى و هوسهاى سرکش است ، چرا که هوا و هوس پرده بر روى عقل و فکر انسان مى افکند ، زشتى ها را زيبا و زيبائيها را زشت نشان مى دهد ، آنچنان که گاهى به اعمال شرم آور و ننگين خود فخر و مباهات مى کند ، چنانکه در آيه 103 سوره کهف آمده است : قل هل ننبئکم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا اولئک الذين کفروا بايات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا : بگو آيا به شما خبر دهيم که زيانکارترين مردم کيانند ؟ آنها هستند که تلاشهايشان در زندگى دنيا گم و نابود شده با اينحال گمان مى کنند کار نيکى انجام مى دهند ، آنها کسانى هستند که به آيات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند ، به همين دليل اعمالشان حبط و نابود مى شود و روز قيامت ميزانى براى آنها برپا نخواهيم کرد ! ( چرا که عمل وزن دارى ندارند ) .
بينة به معنى دليل آشکار است و در اينجا اشاره به قرآن و معجزات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلّم) و دلائل عقلى ديگر است .
روشن است استفهام در جمله ا فمن کان ... استفهام انکارى است ، يعنى هرگز اين دو گروه يکسان نيستند .
در اينکه چه کسى اعمال سوء هواپرستان را در نظرشان تزيين مى کند ؟ خداوند ، يا خود آنها ، يا شياطين ؟ بايد گفت : همه اينها صحيح است ، چرا که در آيات قرآن به هر سه نسبت داده شده است ، در آيه 4 سوره نمل مى فرمايد : ان الذين لا يؤمنون بالاخرة زينا لهم اعمالهم : کسانى که ايمان به آخرت نمى آورند اعمالشان را در نظرشان زينت مى دهيم و در آيات متعددى از جمله 38 عنکبوت آمده است : و زين لهم الشيطان اعمالهم ، و در آيه مورد بحث با توجه به جمله و اتبعوا اهوائهم به ظاهر اين است که اين تزيين ناشى از پيروى هوى و هوس است ، و اين معنى کاملا قابل درک است که هوى و هوس حس تشخيص و درک صحيح واقعيتها را از انسان مى گيرد .
البته نسبت دادن آن به شيطان نيز صحيح است چرا که او به هوا و هوسها دامن مى زند و پيوسته انسان را وسوسه مى کند .
و اگر به خداوند نسبت داده شده نيز به خاطر اين است که او مسبب الاسباب است ، و هر سببى اثرى دارد از ناحيه او است ، او به آتش سوزندگى داده ، و به هوى و هوس تاثير پرده پوشى بر حقائق ، و قبلا هم اين تاثير را اعلام نموده است و به اين ترتيب ريشه اصلى مسؤليت به خود انسان بازمى گردد .
بعضى جمله من کان على بينة من ربه را اشاره به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) و جمله بعد را ناظر به کفار مکه مى دانند ، ولى ظاهر اين است که آيه معنى گسترده اى دارد که اينها از مصاديق آن است .
مَّثَلُ الجَْنَّةِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنهَرٌ مِّن مَّاء غَيرِ ءَاسِن وَ أَنهَرٌ مِّن لَّبن لَّمْ يَتَغَيرْ طعْمُهُ وَ أَنهَرٌ مِّنْ خَمْر لَّذَّة لِّلشرِبِينَ وَ أَنهَرٌ مِّنْ عَسل مُّصفًّى وَ لهَُمْ فِيهَا مِن کلِّ الثَّمَرَتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِّن رَّبهِمْ کَمَنْ هُوَ خَلِدٌ فى النَّارِ وَ سقُوا مَاءً حَمِيماً فَقَطعَ أَمْعَاءَهُمْ(15)
ترجمه :
15 - توصيف بهشتى که به پرهيزگاران وعده داده شده چنين است که در آن نهرهائى از آب صاف و خالص است که بدبو نشده .
و نهرهائى از شير که طعم آن دگرگون نگشته ، و نهرهائى از شراب ( طهور ) که مايه لذت نوشندگان است ، و نهرهائى از عسل مصفى ، و براى آنها در آن از تمام انواع ميوه ها وجود دارد ( و از همه بالاتر ) آمرزشى است از سوى پروردگارشان ، آيا چنين کسانى همانند کسانى هستند که هميشه در آتش دوزخند و از آب جوشان نوشانده مى شوند که امعاء آنها را از هم متلاشى مى کند ؟ !
تفسير : توصيف ديگرى از بهشت
اين آيه همچنان توصيفى است براى سرنوشت دو گروه کافر و مؤمن که يکى داراى اعمال صالح و ديگرى اعمال زشت و ننگينى است که در نظرش تزيين شده .
در اين آيه از شش نوع مواهب بهشتيان ، و دو نوع کيفرهاى سخت و دردناک دوزخيان ، پرده برداشته و عاقبت کار اين دو گروه را مشخص مى کند .
در ميان نعمتهاى بهشتيان از چهار نهر که هر کدام مايع و محتوائى مخصوص به خود دارد نام مى برد ، و سپس سخن از ميوه هاى بهشتى است ، و سرانجام از بعضى مواهب معنوى سخن مى گويد .
نخست مى فرمايد : بهشتى که به پرهيزگاران وعده داده شده در آن نهرهائى است از آب صاف و خالص که هيچگونه دگرگونى در بوى آن حاصل نشده است ( مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غير آسن ) .
آسن به معنى بدبو است ، بنا بر اين ماء غير آسن يعنى آبى که بر اثر طول ماندن يا غير آن بوى آن دگرگون نشده است ، اين نخستين قسمت از نهرهاى بهشتى است که در آن صرفا آب زلال خوشبو و خوش طعم جارى است .
سپس مى افزايد : و نهرهائى از شير که طعم آن دگرگون نگشته است ( و انهار من لبن لم يتغير طعمه ) .
اصولا آنجا جاى فساد و تباهى نيست و مواد غذائى بهشتى با گذشت زمان دگرگون نمى شود ، اين عالم دنيا است که به خاطر وجود انواع ميکربهاى مخرب مواد غذائى به سرعت به سوى فساد مى رود .
بعد به سراغ سومين قسمت از نهرهاى بهشتى رفته ، مى گويد : و نهرهائى از شراب طهور که مايه لذت نوشندگان است ! ( و انهار من خمر لذة للشاربين ) .
و بالاخره چهارمين و آخرين قسمت از نهرهاى بهشتى را به اين صورت بيان
مى کند : و نهرهائى از عسل مصفا ( و انهار من عسل مصفى ) .
علاوه بر اين نهرهاى گوناگون که هر کدام به منظورى آفريده شده در پنجمين موهبت سخن از انواع ميوه هاى بهشتى به ميان آورده مى افزايد : و براى آنها در بهشت از تمام انواع ميوه ها موجود است ( و لهم فيها من کل الثمرات ) .
ميوه هاى رنگارنگ با طعمها و عطرهاى متفاوت ، آنچه در تصور بگنجد يا انواعى که امروز حتى تصورش براى ما ممکن نيست ، همه در اختيار آنها است .
و بالاخره در ششمين موهبت که بر خلاف مواهب مادى قبلى ، جنبه معنوى و روحانى دارد مى گويد و براى آنها است آمرزشى از سوى پروردگارشان ( و مغفرة من ربهم ) .
رحمتى عظيم و گسترده که تمام لغزشهاى آنها را مى پوشاند ، و به آنها اطمينان و آرامش مى بخشد ، و محبوب درگاه حق مى کند ، و مصداق : رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظيم هم خدا از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى و اين پيروزى بزرگى است ( مائده - 119 ) مى شوند .
و به اين ترتيب مؤمنان پاکدل و صالح از انواع مواهب مادى و معنوى در بهشت جاويدان در جوار رحمت الهى برخوردارند .
اکنون ببينيم گروه مقابل آنها چه سرنوشتى خواهند داشت ؟ در دنباله آيه مى فرمايد : آيا اين گروه همانند کسانى هستند که در آتش دوزخ خلود دارند ، و از آب جوشان و سوزانى نوشانيده مى شوند که امعاء آنها را از هم متلاشى مى کند ؟ !
( کمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع امعائهم ) .
امعاء جمع معى ( بر وزن سعى ) و معا ( بر وزن غنا ) به معنى روده است و گاه به تمام آنچه در درون شکم وجود دارد نيز گفته مى شود و پاره شدن آنها اشاره به شدت سوزندگى و حرارت اين نوشابه وحشتناک دوزخى است .
نکته ها :
1 - نهرهاى چهارگانه بهشتى
از آيات قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود که در بهشت نهرها و چشمه هاى گوناگونى است که هر کدام داراى فايده و لذتى است که چهار نمونه آن در آيه فوق آمده و نمونه هاى ديگرى نيز در سوره دهر است که به خواست خدا در تفسير آن خواهد آمد .
تعبير به انهار در مورد اين چهار نوع نشان مى دهد که از هر کدام آنها يک نهر نيست بلکه نهرها است .
بارها گفته ايم نعمت هاى بهشتى چيزى نيست که با الفاظ روزمره زندگى دنيا بتوان در باره آن سخن گفت ، اين الفاظ کوچکتر از آن است که بتواند ترسيم کامل و گويائى از آن بکند ، بلکه تنها مى تواند شبحى کم رنگ از آن حقايق بزرگ در اذهان ما ترسيم کند .
در آيه مورد بحث به نهرهاى آب و شير و شراب طهور و عسل اشاره شده که ممکن است اولى براى رفع تشنگى است ، دومى تغذيه ، سومى نشاط ، و چهارمى لذت و قوت مى آفريند .
جالب اين که از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود که همه بهشتيان از همه اين نوشيدنيها نمى نوشند بلکه سلسله مراتبى دارند که به تناسب آن بهره مند مى شوند در سوره مطففين آيه 28 مى خوانيم : عينا يشرب بها المقربون : چشمه اى است که مقربان درگاه خدا از آن مى نوشند .
2 - شراب طهور
ناگفته پيدا است که خمر و شراب بهشتى هيچگونه ارتباطى با خمر و شراب آلوده دنيا ندارد ، همانگونه که قرآن در توصيف آن در جاى ديگر گفته است : لا فيها غول و لا هم عنها ينزفون : آن خمر و شراب نه مايه فساد عقل است و نه موجب مستى مى شود و جز هوشيارى و نشاط و لذت روحانى چيزى در آن نيست ( صافات - 47 ) .
3 - نوشابه هاى فاسدنشدنى
در توصيف نهرهاى بهشتى در يک مورد با غير آسن ( بوى آن تغيير نيافته ) و در مورد ديگر لم يتغير طعمه ( طعم آن دگرگون نشده ) آمده است و اين نشان مى دهد که نوشابه ها و غذاهاى بهشتى هميشه به همان طراوت و تازگى روز نخست است ، چرا چنين نباشد ؟ در حالى که دگرگونى مواد غذائى و تغيير يا فساد آنها بر اثر تاثير ميکربهاى فاسد کننده است ، و اگر اينها نبودند در اين دنيا نيز همه به همان حالت نخست باقى مى ماندند ، اما چون در بهشت جائى براى موجودات فاسد کننده نيست همه چيز آن هميشه صاف و پاک و سالم و تازه است .
4 - چرا ميوه ها
در آيه مورد بحث و بسيارى ديگر از آيات قرآن از ميان غذاهاى بهشتى بيشتر روى ميوه ها تکيه شده است ميوه هاى متنوعى که باب همه ذائقه ها است
و اين نشان مى دهد که ميوه مهمترين غذاى بهشتى است ، حتى بهترين و سالمترين غذاى انسان در اين دنيا نيز ميوه است .
5 - تعبير به سقوا ( نوشانيده مى شوند ) به صورت فعل مجهول بيانگر اين واقعيت است که آب سوزان حميم را به زور ، و نه به دلخواه ، به آنها مى نوشانند که بجاى سير آب شدن در آن آتش سوزان ، امعاء آنها را متلاشى مى کند و همانطور که طبيعت دوزخ است باز به حال اول برمى گردد چرا که در آنجا مرگى نيست ! .
وَ مِنهُم مَّن يَستَمِعُ إِلَيْک حَتى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِک قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَا ذَا قَالَ ءَانِفاً أُولَئک الَّذِينَ طبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ(16) وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَ ءَاتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ(17) فَهَلْ يَنظرُونَ إِلا الساعَةَ أَن تَأْتِيهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشرَاطهَا فَأَنى لهَُمْ إِذَا جَاءَتهُمْ ذِکْرَاهُمْ(18) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ استَغْفِرْ لِذَنبِک وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْوَاشْ(19)
ترجمه :
16 - گروهى از آنان به سخنانت گوش فرا مى دهند اما هنگامى که از نزد تو خارج مى شوند به کسانى که خداوند به آنها علم و دانش بخشيده ( از روى استهزا ) مى گويند .
اين مرد الان چه گفت ؟ آنها کسانى هستند که خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده ، و از هواى نفسشان پيروى کرده اند ( لذا چيزى نمى فهمند ) .
17 - کسانى که هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد ، و روح تقوى به آنها مى بخشد .
18 - آيا آنها جز اين انتظارى دارند که قيامت ناگهان برپا شود ( آنگاه ايمان آورند ) در حالى که هم اکنون نشانه هاى آن آمده است ، اما هنگامى که بيايد تذکر و ايمان آنها سودى نخواهد داشت .
19 - پس بدان که معبودى جز الله نيست ، و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار کن ، و خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را مى داند .
تفسير :
نشانه هاى رستاخيز ظاهر شده !
اين آيات ترسيمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آيات و سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) و مساله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام است .
در سوره هاى مدنى سخن از منافقان بسيار آمده در حالى که در سوره هاى مکى از آنها خبرى نيست ، چرا که مساله نفاق بعد از پيروزى اسلام و قدرت و سلطه آن بود ، زيرا مخالفان در موضع ضعيفتر قرار گرفتند آنچنانکه مخالفت خود را نمى توانستند آشکارا بيان کنند لذا ظاهرا خود را به لباس اسلام درآورده تا از خشم مسلمين راستين در امان بمانند ، ولى در باطن به انواع توطئه ها مشغول بودند ، يهود مدينه که از قدرت نظامى و اقتصادى قابل ملاحظه اى برخوردار بودند نيز پشتوانه اى براى منافقين محسوب مى شدند .
به هر حال آنها در صف مؤمنان راستين جاى داشتند ، و در نماز جمعه يا
در محضر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) شرکت مى کردند ، ولى عکس العملهايشان در برابر آيات قرآن بيانگر قلبهاى بيمارشان بود.
در نخستين آيه مورد بحث مى گويد : گروهى از آنان نزد تو مى آيند ، به سخنانت گوش فرا مى دهند ، اما هنگامى که از نزد تو بيرون مى روند به مؤمنانى که خداوند به آنها علم و دانش بخشيده از روى استهزاء و تحقير مى گويند : اين مرد الان چه گفت ؟ ! ( و منهم من يستمع اليک حتى اذا خرجوا من عندک قالوا للذين اوتوا العلم ما ذا قال آنفا ) .
منظورشان از اين مرد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) بود .
تعبير آنها در مورد شخص پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) و سخنان پر محتواى آن حضرت به قدرى زشت و زننده و تحقيرآميز بود که نشان مى داد آنها اصلا به وحى آسمانى ايمان نياورده اند .
آنفا از ماده انف به معنى بينى است ، و از آنجا که بينى در صفحه صورت انسان برجستگى خاصى دارد اين کلمه در باره افراد شريف يک قوم به کار مى رود ، و نيز در مورد زمان مقدم بر زمان حال اين تعبير به کار رفته ، همانگونه که در آيه مورد بحث آمده است .
ضمنا تعبير به الذين اوتوا العلم نشان مى دهد که يکى از مشخصات مؤمنان داشتن آگاهى کافى است آرى علم است که سرچشمه ايمان است ، و هم زائيده و محصول ايمان .
ولى قرآن در پايان آيه پاسخ دندان شکنى به آنها گفته ، مى فرمايد : سخنان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) نامفهوم نبوده و پيچيدگى خاصى ندارد ، بلکه کسانى هستند که خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده و از هوا و هوسهايشان پيروى کرده اند لذا چيزى از آن نمى فهمند ! ( اولئک الذين طبع الله على قلوبهم و اتبعوا اهوائهم ) .
در حقيقت جمله دوم علتى است براى جمله نخست يعنى هواپرستى قدرت ادراک حقائق و حس تشخيص را از آدمى مى گيرد ، و پرده بر قلب او مى افکند به طورى که قلوب هواپرستان همانند ظرفى مى شود که در آن را بسته و مهر و موم کرده اند ، نه چيزى وارد آن مى شود و نه چيزى از آن خارج مى گردد .
نقطه مقابل آنها مؤمنان راستين هستند که آيه بعد در باره آنها مى گويد : کسانى که هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد ، و روح تقوا و پرهيزکارى به آنها مى بخشد ( و الذين اهتدوا زادهم هدى و آتيهم تقويهم ) .
آرى آنها نخستين گامهاى هدايت را شخصا برداشته ، و عقل و خرد و فطرت خويش را در اين راه به کار گرفته اند ، سپس خداوند طبق وعده اى که داده است مجاهدان راهش را هدايت و راهنمائى بيشتر مى کند ، نور ايمان به قلب آنها مى افکند ، و از شرح صدر و روشن بينى بهره مندشان مى سازد ، اين از نظر اعتقاد و ايمان و اما از نظر عمل روح تقوا را در آنها زنده مى کند ، آنچنان که از گناه متنفر مى شوند و به طاعت و نيکى عشق می ورزند .
آنها در هر دو جنبه درست نقطه مقابل منافقانى هستند که در آيه قبل به آنها اشاره شده ، از يکسو بر دلهاى آنها مهر است و چيزى نمى فهمند ، و از سوى ديگر در عمل همواره پيرو هواى نفسند ، اما مؤمنان روز به روز بر هدايتشان افزوده مى شود و در مقام عمل بر تقوايشان .
در آيه بعد به عنوان هشدارى به اين گروه بى ايمان استهزاء کننده ، مى فرمايد : آيا آنها جز اين انتظارى دارند که قيامت ناگهان برپا شود آنگاه ايمان بياورند ، در حالى که هم اکنون نشانه هاى آن آمده است ، اما هنگامى که قيامت رسما برپا شود ديگر بيدارى و تذکر و ايمان آنها سودى نخواهد داشت !
( فهل ينظرون الا الساعة ان تاتيهم بغتة فقد جاء اشراطها فانى لهم اذا جائتهم ذکراهم ) .
آرى آنها آن موقعى که بايد ايمان بياورند و مفيد است سرسختى و لجاجت به خرج مى دهند ، و در برابر حق تسليم نمى شوند ، بلکه به سخريه و استهزاء برمى خيزند ، ولى آن زمان که حوادث هولناک و آغاز قيامت جهان را به لرزه درمى آورد اينگونه افراد به وحشت مى افتند ، و اظهار خضوع و ايمان مى کنند در حالى که هيچ سودى به حالشان ندارد .
اين عبارت درست به اين مى ماند که به ديگرى مى گوئيم آيا انتظار دارى هنگامى که کار از کار گذشت و بيمارت مشرف بر مرگ شد طبيب و دارو بياورى ؟ ! پس بيا پيش از آنکه فرصت از دست برود قدمى بردار ، قدمى سودمند و مؤثر .
اشراط جمع شرط ( بر وزن شرف ) به معنى علامت است ، بنا بر اين اشراط الساعة اشاره به نشانه هاى نزديک شدن قيامت است .
در اينکه منظور از نشانه هاى نزديک شدن رستاخيز در اينجا چيست ؟ مفسران بحثهاى فراوانى دارند ، و حتى رساله هاى مختصر و مفصلى در اين زمينه نگاشته شده .
اما بسيارى معتقدند منظور از اشراط الساعة در آيه مورد بحث قيام شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلّم) است ، به شهادت حديثى که از خود آن حضرت نقل شده که فرمود : بعثت انا و الساعة کهاتين و ضم السبابة و الوسطى : بعثت من و قيامت مانند اين دو است اشاره به دو انگشت مبارکش کرد ، انگشت اشاره و انگشت وسط که در کنار يکديگرند .
و بعضى مساله شق القمر و پاره اى ديگر از حوادث عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) را نيز جزء اشراط الساعة شمرده اند .
احاديث متعددى در اين زمينه نيز وارد شده که مخصوصا شيوع بسيارى از گناهان در ميان مردم به عنوان نشانه هاى نزديک شدن قيامت معرفى شده است .
مانند حديثى که شيخ مفيد در روضة الواعظين از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) نقل کرده که فرمود : من اشراط الساعة ان يرفع العلم ، و يظهر الجهل ، و يشرب الخمر و يفشد الزنا : از نشانه هاى قيامت برچيده شدن علم ، و آشکار شدن جهل ، و شرب خمر و کثرت زنا است .
حتى حوادث مهم و مؤثرى همانند قيام حضرت مهدى ( ارواحنا فداه ) به عنوان اشراط الساعة شمرده شده است .
اما اين نکته لازم به يادآورى است که ما گاهى از اشراط الساعة به طور مطلق بحث مى کنيم که نشانه هاى نزديک شدن قيامت چيست ؟ ، و گاه در مورد خصوص آيه .
در مورد آيه مطلب همان است که گفتيم ، و اما در باره نشانه هاى نزديک شدن قيامت به طور مطلق بحثها و روايات فراوانى است که در کتب معروف اسلامى آمده است ، و در بحث نکات اشاره خواهيم کرد .
آيا قيام پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم)
از نشانه هاى نزديکى قيامت است ؟ در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که چگونه قيام پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) را از
نشانه هاى نزديکى قيامت شمرده اند ؟ در حالى که 15 قرن مى گذرد و هنوز از قيامت خبرى نيست ؟ پاسخ اين سؤال با توجه به يک نکته روشن مى شود و آن اينکه : باقى مانده دنيا را در مقايسه با گذشته آن بايد محاسبه کرد ، و در چنين مقايسه اى آنچه از عمر دنيا باقى مانده چيز مهمى نيست ، چنانکه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلّم) آمده است که روزى بعد از عصر و نزديک غروب آفتاب براى يارانش خطبه مى خواند فرمود : و الذى نفس محمد (صلى الله عليه وآله وسلّم) بيده مثل ما مضى من الدنيا فيما بقى منها الا مثل ما مضى من يومکم هذا فيها بقى منه ، و ما بقى منه الا اليسير : سوگند به کسى که جان محمد (صلى الله عليه وآله وسلّم) به دست او است آنچه از دنيا گذشته نسبت به آنچه باقى مانده مانند مقدارى است که امروز شما گذشته نسبت به آنچه باقى مانده است و مى بينيد که جز مقدار کمى باقى نمانده است .
آخرين آيه مورد بحث به عنوان نتيجه گيرى از گفتگوهائى که در آيات قبل پيرامون ايمان و کفر و سرنوشت مؤمنان و کافران آمده بود ، مى فرمايد : پس بدان که معبودى جز الله نيست ( فاعلم انه لا اله الا الله ) .
يعنى روى خط توحيد محکم به ايست که داروى شفابخش و بهترين وسيله نجات همين توحيد است که آثار آن در آيات قبل بيان شد.
بنا بر اين مفهوم اين سخن آن نيست که پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) از توحيد آگاه نبوده بلکه منظور ادامه اين خط است ، درست شبيه آنچه در تفسير سوره حمد در آيه اهدنا الصراط المستقيم گفته اند که مفهومش هدايت نيافتن نيست بلکه مفهومش اين است که ما را بر خط هدايت ثابت بدار .
اين احتمال نيز وجود دارد که منظور تفکر بيشتر در امر توحيد ، و ارتقاء به مقامات بالاتر است ، چرا که اين مساله اى است که هر چه در آن بيشتر بينديشند و آيات خدا را بيشتر مطالعه کنند به مرحله عالى ترى مى رسند ، و بررسى آنچه در آيات قبل در مورد ايمان و کفر گفته شد خود عاملى است براى افزايش ايمان و کفر .
سومين تفسير اين است که منظور از آن جنبه هاى عملى توحيد است يعنى بدان تنها پناهگاه در عالم او است ، به او پناه بر ، و حل مشکلاتت را فقط از او بخواه ، و از انبوه دشمنان هرگز وحشت مکن .
اين تفسيرهاى سه گانه منافاتى با هم ندارند و ممکن است در مفهوم آيه جمع شود .
به دنبال اين مساله عقيدتى باز به سراغ مساله تقوا و پاکى از گناه رفته ، مى افزايد : براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار کن ( و استغفر لذنبک و للمؤمنين و المؤمنات ) .
پيدا است پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) به حکم مقام عصمت هرگز مرتکب گناهى نشده ، اينگونه تعبيرها يا اشاره به مساله ترک اولى و حسنات الابرار سيئات المقربين است ، و يا سرمشقى است براى مسلمانان .
در حديثى آمده است که حذيفة يمان مى گويد : من مرد تندزبانى بودم و نسبت به خانواده ام تندى مى نمودم ، عرض کردم اى رسول خدا ! مى ترسم عاقبت زبانم مرا دوزخى کند ! پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) فرمود : فاين انت من الاستغفار ؟ انى لاستغفر الله فى اليوم ماة مرة ! : از استغفار غفلت مکن ، حتى خود من هر روز يکصد مرتبه استغفار مى کنم ! ( در بعضى از روايات نيز هفتاد مرتبه آمده است ) .
اگر ديگران از گناهان و معاصى خود استغفار مى کنند پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلّم) از آن لحظه اى که از ياد خدا غافل مانده و يا کار خوبترى را رها کرده و به سراغ خوب رفته است .
اين نکته نيز قابل توجه است که در اينجا خداوند براى مؤمنين و مؤمنات شفاعت کرده ، و دستور استغفار به پيامبرش داده ، تا آنها را مشمول رحمت خود کند ، و از اينجا عمق مساله شفاعت در دنيا و آخرت ، و همچنين مشروعيت و اهميت مساله توسل ظاهر مى شود .
و در ذيل آيه به عنوان بيان علت مى فرمايد : خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را مى داند ( و الله يعلم متقلبکم و مثويکم ) .
از ظاهر و آشکار و درون و برون و سر و نجواى شما با خبر است ، و حتى از انديشه ها و نيات شما در حرکات و سکونتان کاملا آگاهى دارد ، به همين دليل بايد به سوى او برويد و از درگاه او طلب عفو کنيد .
متقلب به معنى جايگاه رفت و آمد و مثوى به معنى محل استقرار است .
ظاهر اين است که اين دو کلمه مفهوم وسيعى دارد که تمام حرکات و سکون آدمى را چه در دنيا و چه در آخرت ، چه در دوران جنينى و چه در قبور ، را شامل مى شود ، هر چند بسيارى از مفسران معانى محدودى براى آن نموده اند .
بعضى گفته اند منظور حرکات انسان در روز و سکونت او در شب است .
بعضى ديگر گفته اند منظور مسير انسان در دنيا ، و قرارگاه او در آخرت است .
بعضى دگرگونى انتقال انسان را در صلب پدران و رحم مادران ، و ثبات او را در قبر مطرح کرده اند .
و بالاخره بعضى حرکات او را در سفر و آرامش او را در حضر عنوان نموده اند .
ولى همانگونه که گفتيم آيه مفهوم گسترده اى دارد که همه اينها را شامل مى شود .
نکته : اشراط الساعة چيست ؟
همانگونه که گفتيم اشراط جمع شرط به معنى علامت است ، و اشراط الساعة نشانه هاى نزديک شدن قيامت را مى گويند که در منابع شيعه و اهل سنت در روايات بسيارى از آن بحث شده ، و در قرآن مجيد تنها در همين مورد به آن اشاره شده است .
يکى از مشروحترين و جامعترين احاديث در اين زمينه حديثى است که ابن عباس از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلّم) در داستان حجة الوداع نقل کرده که بسيارى از مسائل را به ما مى آموزد ، و حاوى نکات فراوانى است ، و روى همين جهت تمام آنرا ذيلا مى آوريم : او مى گويد : ما با پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلّم) در حجة الوداع بوديم ( حجة الوداع آخرين حجى است که پيامبر در سال آخر عمر خود بجا آورد ) حضرت حلقه در خانه کعبه را گرفت و رو به ما کرده فرمود : آيا شما را از اشراط الساعة آگاه کنم ؟ - و سلمان در آنروز از همه به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) نزديکتر بود - عرض کرد آرى اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلّم) .
فرمود : از نشانه هاى قيامت تضييع نماز ، پيروى از شهوات ، تمايل به هواپرستى ، گرامى داشتن ثروتمندان ، فروختن دين به دنيا است ، و در اين هنگام است که قلب مؤمن در درونش آب مى شود ، آنچنان که نمک در آب ، از اينهمه زشتيها که مى بيند و توانائى بر تغيير آن ندارد .
سلمان گفت آيا چنين امرى واقع مى شود اى رسول خدا .
فرمود : آرى سوگند به آن کس که جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن زمان زمامدارانى ظالم ، وزرائى فاسق ، کارشناسانى ستمگر ، و امنائى خائن بر مردم حکومت مى کنند .
سلمان پرسيد آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به آن کس که جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام زشتيها زيبا ، و زيبائيها زشت مى شود ، امانت به خيانتکار سپرده مى شود ، و امانتدار خيانت مى کند ، دروغگو را تصديق مى کنند و راستگو را تکذيب ! .
سلمان سؤال مى کند : آيا چنين چيزى واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! فرمود : آرى سوگند به کسى که جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن روز حکومت به دست زنان ، و مشورت با بردگان خواهد بود ، کودکان بر منابر مى نشينند ، و دروغ ، ظرافت ، و زکات ، غرامت ، و بيت المال ، غنيمت محسوب مى شود ! .
مردم به پدر و مادر بدى مى کنند ، و به دوستانشان نيکى ، و ستاره دنباله دار در آسمان ظاهر مى شود .
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! فرمود : آرى سوگند به کسى که جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن زمان زن با شوهرش شريک تجارت مى شود ( و هر دو تمام تلاش خود را در بيرون خانه و براى ثروت اندوزى به کار مى گيرند ) باران کم ، و صاحبان کرم خسيس ، و تهى دستان حقير شمرده مى شوند .
در آن هنگام بازارها به يکديگر نزديک
مى گردد ، يکى مى گويد چيزى نفروختم ، و ديگرى مى گويد سودى نبردم ، و همه زبان به شکايت و مذمت پروردگار مى گشايند ! .
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به کسى که جانم در دست اوست ، اى سلمان ! در آن زمان اقوامى به حکومت مى رسند که اگر مردم سخن بگويند آنها را مى کشند ، و اگر سکوت کنند همه چيزشان را مباح مى شمرند ، اموال آنها را غارت مى کنند و احترامشان را پايمال و خونهايشان را مى ريزند ، و دلها را پر از عداوت و وحشت مى کنند ، و همه مردم را ترسان و خائف و مرعوب مى بينى ! .
سلمان عرض کرد : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود آرى ، قسم به آن کسى که جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام چيزى از مشرق چيزى از مغرب مى آورند ( قوانينى از شرق و قوانينى از غرب ) و امت من متلون مى گردد ! واى در آن روز بر ضعفاى امت از آنها ، و واى بر آنها از عذاب الهى ، نه بر صغير رحم مى کنند ، نه احترام به کبير مى گذارند ، و نه گنهکارى را مى بخشند ، بدنهايشان همچون آدميان است اما قلوبشان قلوب شياطين ! .
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلّم) ؟ ! .
فرمود : آرى قسم به آن کس که جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن زمان مردان به مردان قناعت مى کنند ، و زنان به زنان ، و بر سر پسران به رقابت برمى خيزند همانگونه که براى دختران در خانواده هايشان ! .
مردان ، خود را شبيه زنان و زنان خود را شبيه مردان مى کنند ، و زنان بر زين سوار مى شوند ( و به خودنمائى مى پردازند ) بر آنها لعنت خدا باد ! .
سلمان عرض کرد : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلّم) ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به کسى که جانم در دست او است ، اى سلمان ! در
آن زمان به تزيين مساجد مى پردازند ، آنچنان که معابد يهود و نصارا را تزيين مى کنند ، قرآنها را مى آرايند ( بى آنکه به محتواى آن عمل کنند ) مناره هاى مساجد طولانى ، و صفوف نمازگزاران فراوان ، اما دلها نسبت به يکديگر دشمن و زبانها مختلف است ! .
سلمان گفت : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به کسى که جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام پسران امت مرا با طلا تزيين مى کنند ، و لباسهاى ابريشمين حرير و ديباج مى پوشند ، و از پوستهاى پلنگ براى خود لباس تهيه مى کنند ! .
سلمان عرض کرد : آيا اين امر واقع شدنى است اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به کسى که جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام زنا آشکار مى گردد ، معاملات با غيبت و رشوه انجام مى گيرد ، دين را فرو مى نهند و دنيا را برمى دارند .
سلمان گفت : آيا اين امرى شدنى است اى رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلّم) ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به کسى که جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام طلاق فزونى مى گيرد ، و حدى براى خدا اجرا نمى شود ، اما با اين حال به خدا ضرر نمى زنند ( خودشان زيان مى بينند ) .
سلمان عرض کرد : آيا اين امرى شدنى است اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى ، سوگند به کسى که جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام زنان خواننده ، و آلات لهو و نوازندگى آشکار مى شود ، و اشرار امتم به دنبال آن مى روند .
سلمان گفت : آيا اين شدنى است اى رسول خدا ؟ ! فرمود آرى سوگند به کسى که جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام اغنياى امتم براى تفريح به حج مى روند ، و طبقه متوسط براى تجارت ،
و فقراى آنها براى ريا و تظاهر ! در آن زمان اقوامى پيدا مى شوند که قرآن را براى غير خدا فرا مى گيرند ، و با آن همچون آلات لهو رفتار مى کنند ، و اقوامى روى کار مى آيند که براى غير خدا علم دين فرا مى گيرند ، فرزندان نامشروع فراوان مى شود ، و قرآن را به صورت غنا مى خوانند ، و براى دنيا بر يکديگر سبقت مى گيرند .
سلمان عرض کرد : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى ، سوگند به کسى که جانم به دست او است ، اى سلمان ! اين در زمانى است که پرده هاى حرمت دريده مى شود ، گناه فراوان ، بدان بر نيکان مسلط مى گردند ، دروغ زياد مى شود ، لجاجت آشکار ، و فقر فزونى مى گيرد ، و مردم با انواع لباسها بر يکديگر فخر مى فروشند ، بارانهاى بى موقع مى بارد ، قمار و آلات موسيقى را جالب مى شمرند ، و امر به معروف و نهى از منکر را زشت مى دانند .
به گونه اى که مؤمن در آن زمان از همه امت خوارتر است قاريان قرآن و عبادت کنندگان پيوسته به يکديگر بدگوئى مى کنند ، و آنها را در ملکوت آسمانها افرادى پليد و آلوده مى خوانند .
سلمان عرض کرد : آيا اين امر واقع مى شود اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلّم) ؟ ! .
فرمود : آرى ، سوگند به کسى که جانم در دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام ثروتمند رحمى بر فقير نمى کند ، تا آنجا که نيازمندى در ميان جمعيت به پا مى خيزد و اظهار حاجت مى کند ، و هيچکس چيزى در دست او نمى نهد ! .
سلمان گفت : آيا اين امر شدنى است اى رسول خدا ؟ ! .
فرمود : آرى سوگند به کسى که جانم به دست او است ، اى سلمان ! در آن هنگام رويبضة سخن مى گويد ! .
سلمان عرض کرد : پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا ! رويبضة چيست ؟ فرمود : کسى در باره محروم سخن مى گويد که هرگز سخن نمى گفت ( و کسى اظهار نظر مى کند که مجال اظهار نظر به او نمى دادند ) .
در اين هنگام طولى نمى کشد که فريادى از زمين برمى خيزد ، آنچنان که هر گروهى خيال مى کنند اين فرياد در منطقه آنها است .
باز مدتى که خدا مى خواهد به همان حال مى مانند ، سپس در اين مدت زمين را مى شکافند و زمين پاره هاى دل خود را بيرون مى افکند ، فرمود منظورم طلا و نقره است ، سپس به ستونهاى مسجد با دست مبارکش اشاره کرد و گفت : همانند اينها ! و در آن روز ديگر طلا و نقره اى به درد نمى خورد ( و فرمان الهى فرا مى رسد ) اين است معنى سخن پروردگار فقد جاء اشراطها .
انتهای پیام |