۱۳۹۵/۱۰/۲۰   11:51  زيارة:3763     فرهنگی ، اعتقادی


فلسفه تنبيه انسان‌ها توسط پروردگار!

 


      "بسم الله الرحمن الرحیم"      
فلسفه تنبيه انسان‌ها توسط پروردگار!
 
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه) در ديدار با جمعي از طلاب و روحانيون، دانشجويان و اقشار مختلف مردم ـ دماوند ؛ مرداد 1385
وجود مبارک رسول گرامي(ص) فرمود: گناه بد بوست، شما استغفار کنيد که بوي بد گناه رسوايتان نکند: تَعَطَّرُوا بِالاِستِغفارْ لا تَفضَحَنَّکُمْ رَوائِحُ الذُّنُوب(1). فرمود: گناه بويش در مي‌آيد، حالا شما مدام روي زباله دان سر پوش بگذاري، بالأخره يک وقت بويش در مي‌آيد! فرمود: اين مال حرام، اين معصيت بد بوست. اگر اين شعر بود، آدم مي‌توانست بگويد تشبيه و مبالغه و تمثيل است و اينها. امّا کلام معصوم است، کلام معصوم که شاعرانه نيست: وَ مَاعَلَّمناهُ الشِّعر(2). خيال نيست، تمثيل نيست، تشبيه نيست؛ واقعاً بد بوست. اگر کسي به آنجا رسيد، آنوقت وارد قلعه الهي شد، بوي بد گناه را استشمام مي‌کند؛ آنوقت به آساني خدمت مي‌کند به نظام. نظامي از اين بهتر؟! مردم آقاي خودشانند، مستقلند، منابع، مال خودشان است، زمين، مال خودشان است، مملکت،مال خودشان است؛ نه به کسي ظلم مي‌کنند، نه زير ظلم کسي مي‌روند؛ از اين بهتر؟! آنوقت در اين نظام خداي ناکرده کسي مشکل ايجاد بکند، اين ناراضي بتراشد؛ اين جور در نمي آيد!پس ما دشمني داريم از درون و بيرون که نمي خوابد و دوستي هم داريم که: لا تَأخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نُوم(3). آن دوست به ما فرمود: بيا پيش من، بگو يا الله! من تو را حفظ مي‌کنم، دشمنت را طرد مي‌کنم، رَجم مي‌کنم، او را از تو دور مي‌کنم.از اين بهتر نمي شود!
مراد از تنبيه موجودات توسط پروردگار و نتيجه آن
ما گاهي کم و بيش آلوده مي‌شويم، چه کنيم؟ذات اقدس اله فرمود: اگر يک وقتي شما آلوده شديد، من يک دو تا تنبيه مي‌کنم؛ ولي شما نرنجيد. اين تنبيه براي اين است که آن آلودگي ها بر طرف بشود. جمادات را تنبيه مي‌کنم، نباتات را تنبيه مي‌کنم، حيوان ها را تنبيه مي‌کنم، شما انسانها را هم تنبيه مي‌کنم؛ امّا تنبيه مي‌کنم، در حقيقت کاري به شما ندارم. آن مشکلي که در شما پيدا شد، آن را مي‌خواهم بر طرف کنم. اين را به زبان ائمه (عليهم السَّلام) به لسان روايات فرموده، آنوقت اين بزرگان اهل معرفت در فارسي، در شعر ونثر براي ما تبيين کردند، توضيح دادند. در حيوانات که مي‌بينيم، اگر يک اسبي کندرو بود، بالأخره چهار تا تازيانه مي‌زنند که تند رو بشود؛ اين حيوانات. درخت براي اينکه بارورتر بشود، چهار تا شاخه بي ثمرش را هَرَس مي‌کنند تا بيشتر ميوه بدهد. آن در حيوانات که معروف است، اين در نباتات که معروف است.
امّا برسيم به جمادات؛ آن حرف هائي که زدند، شعري که گفتند درباره همين جمادات است. سابقاً نَمد بود، فرش نبود! الآن هم همين طور است؛ الآن اين قاليشوها فرش را که آب زدند، چوب مي‌زنند. اين چوب را به فرش مي‌زنند يا به آن گرد و خاک مي‌زنند؟! آيا چوب را به فرش مي‌زنند که چرا فرشي يا به گرد و خاکش مي‌زنند که گرد و خاکش بيرون برود؟ گفتند: بر نَمد اگر چوبي را آن مرد زد؛ بر نمد نزد، بر گرد زد. مي‌خواهد خاک ها بيرون برود. مگر هيچ کسي با نمد دشمن است؟ هيچ کسي نمد نو را چوب مي‌زند؟ فرش نو را کسي چوب مي‌زند؟ فرش نو که گرد ندارد!
ما هم اگر وقتي گرد نگرفتيم، غبار نگرفتيم؛ کسي کاري با ما ندارد، تنبيه مان نمي کنند! نه در دنيا، نه در آخرت؛ آبروي ما را خدا حفظ مي‌کند. شرق و غرب عالم جمع بشوند، بخواهند آبروي يک مؤمن را ببرند، ممکن نيست؛ چون فرمود: تأمين کردم. امّا اگر کسي خداي ناکرده دستش نا پاک بود، اين گرد است؛ اين بايد چوب بخورد. حالا يا دردنيا يا دربرزخ يا درقيامت، بالأخره آدم گرد آلود را آنجا نمي برند! اگر آدم گرد آلود را به دست کسي و به بهشت و پيش انبيا مي‌برند بايد شستشو بشود! آدم گرد آلود را تنبيه مي‌کنند. اگر يک وقتي يک چهار تا فشاري آمده، يک بيماري اي آمده يا حوادث ديگر آمده؛ اين چوبي است که مي‌خواهد آن گردها برود کنار. منتها ما بايد بدانيم که اين چوب‌ها را براي چه داريم مي‌خوريم.
چگونگي برخورد مؤمن و غير مؤمن با مشکلات
در تفسير طنطاوي اين مطلب است، البته ديگران هم نقل کردند که وجود مبارک رسول گرامي (ص)، در يک مسافرتي زير درخت چند دقيقه نشستند. طنطاوي نقل مي‌کند که يک کسي از دور مثلاً داشت کشاورزي مي‌کرد، ديد وجود مبارک حضرت زير درخت نشسته، اصحاب هم دور او نشسته اند؛ گفت: اين مجلس حتماً مجلس علمي است. براي اينکه نه آن حضرت حرف عادي مي‌زند، نه کساني که با آن حضرتند وقت را هدر مي‌دهند. من بروم، ببينم چه مي‌گويند. او آمد آنجا خدمت حضرت نشست، ديد وجود مبارک حضرت اين بيان را مي‌کند که اين بيماري به سراغ همه مي‌آيد. مؤمن هم مريض مي‌شود، غير مؤمن هم مريض مي‌شود. غير مؤمن که مريض شد، اصلاً نمي فهمد؛ خيال مي‌کند مثل يک شتري است که يک هفته او را بستند و بعد رها کردند. او اصلاً نمي فهمد کي او را بست، کي او را رها کرد، چرا بستند، چرا رها کردند. امّا مؤمن که مريض مي‌شود، مي‌بيند که اين بيماري چوب آن گرد است، دارند گرد گيري مي‌کنند تا بداند اين سلامت مال او نيست؛ يک وقت مي‌آيد، يک وقت مي‌رود، يک وقت کم مي‌شود، يک وقت زياد مي‌شود. آنوقتي که هست، قدرش را بداند؛ آنوقتي که کم شد، صابر باشد، جزع نکند. همين چند جمله را حضرت فرمود و بعد حرکت کردند. اگر يک وقتي يک فشاري آمده، اين فشار براي گرد گيري ماست، ما بايد مغتنم بدانيم؛ يا امتحان است يا گردگيري.
يک وقت است که فرش نو را هم گاهي انسان مي‌آزمايد. شما ببينيد اين ظرف هاي چيني و اينها را وقتي مي‌خريدند،‌ يک تلنگر مي‌زدند. اين تلنگر امتحان بود تا ببينند که اين سالم است يا نه، شکسته است؛ اگرشکسته باشد، صداي ظرف شکسته معلوم است. اين بيان نوراني حضرت امير و ائمه ديگر (عليهم السَّلام) که فرمودند: اَلمَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِه(4)، ناظر به همين بخش است. بالأخره کسي که حرف مي‌زند، مثل صداي اين ظرف و کوزه است و يک صنعتگر مي‌فهمد که اين کوزه پخته است يا نه؛ اگر پخته است، پختگي اش کامل است يا نه، اگر خام است چه جوري، خامي اش چقدر است؛ سالم است يا نه، تَرک دارد يا نه؛ اگر ترک است، ترکش از بيرون است يا درون است، چهار تا تلنگر مي‌زند که از صداي اين صنايع دستي و سراميک و اينها همه اين عيوب مشخص مي‌شود. حرف آدم هم همين طور است؛ کسي که حرف مي‌زند، معلوم مي‌شود شکسته است، سالم است، پخته است، نپخته است، تَرک دارد، درون است، بيرون است؛ اينها معلوم است. فرمود: شما وقتي که بگوئيد يا الله، وارد اين قلعه بشويد؛ خدا که دوست و حافظ و حامي شماست، دشمن شما را مي‌بيند؛ آن دشمن شما خدا بين نيست و خود بين است! کسي که مي‌گويد: اَنَا خِيرٌ مِنه(5)، ديگر حرف خدا را نمي بيند. اينها راههاست، اين حرف ها مال اين خاندان است.
مراد از دوستي با اهل بيت (ع)
اهل بيت (ع)فرمودند: محبت ما را در دلهاي مردم زنده کنيد. براي اينکه مردم بدهکارند، بايد اجر رسالت را بدهند و خداي سبحان هم فرمود: لا اَسئَلُکُمْ عَلَيهِ اَجراً اِلا المَوَدَّهَ فِي القُربي(6)، دوستي اين خاندان اجر رسالت است. دوستي يک امر قلبي است، امر قلبي بدون مبادي علمي حاصل نمي شود. چه جوري ما دوست کسي بشويم؟ ما تا نشناسيم، معارفش را ندانيم، کلماتش را ندانيم، آدابشان را ندانيم، سننشان را ندانيم؛ دوستشان نمي شويم!امّا وقتي که بشناسيم، بفهميم اينها چه حرف هاي نابي دارند و چه کارهاي طيّب و طاهر دارند، به اينها علاقه پيدا مي‌کنيم. اين است که وظيفه رهبران الهي، گوينده ها، نويسنده ها، رسانه ها اين است که اين محبت را در دلهاي مردم زنده کنند.بر همه ما واجب است که محبّ اين خاندان باشيم.مثل اينکه بر همه ما واجب است به احکام الهي عمل بکنيم،امّا احکام الهي در دست همه نيست، يک عدّه بايد عالم باشند، يک عدّه بايد حرف علماء را گوش بدهند. مگر محبت ، آسان پيدا مي‌شود؟ اين يک کارعالمانه است؛ به چه دليل بايد دوست اينها باشيم؟ بايد تحقيق علمي بکنيم! ببينيم اينها گوهرهاي ناب دارند، حرف هائي دارند دلپذير، به درد دنيايمان مي‌خورد، به درد برزخ ما مي‌خورد، به درد آخرت ما مي‌خورد، به درد نظام ما مي‌خورد، به درد شهروندان ما مي‌خورد؛ وقتي فهميديم، دوست اينها مي‌شويم. همه ما بايد دوست اين خاندان باشيم؛‌ اين صريح قرآن کريم است، مزد رسالت است. همه ما بايد علي بن أبيطالب را دوست داشته باشيم تا وجود مبارک ولي عصر؛ اين 14 نفر را بايد دوست داشته باشيم. امّا دوستي آنان کار ساده اي نيست! بر علماء لازم است که حرف هاي اينها را به ما برسانند، بگويند، ما بفهميم؛ وقتي فهميديم، به اينها علاقه پيدا مي‌کنيم! اينکه وجود مبارک امام هشتم فرمود: رَحِمَ اللهْ امْرَأً اَحيا اَمرَنَا، حَبَّبَنَا اِلَي النّاس(7)؛ همين است. تعبيرات گوناگون در اين روايات است و گرنه ما شعر بخوانيم و مدح اينها رابکنيم؛ آن هم يک مرحله است،امّا وقتي عالمانه باشد، به دنبالش آن مدح و نوحه اثر خاص خودش را دارد.

____________________________________
(1) بحار الأنوار/ 6/ 22 (2) يس/ 69 (3) بقره/ 255
(4) نهج البلاغه/ حکمت 148 (5) ص/ 76 (6) شوري/ 23
(7) فقه الرّضاء (ع)/ 356
 
 
 
 

انتهای پیام