۱۴۰۲/۱/۲۱   5:28  زيارة:3537     تفسیر قرآن


تفسیر سوره قدر

 


تفسير جامع سوره ي قدر
علامه سيد محمد حسين طباطبائى
-------------------------------------------------------------------------------

 
سوره قدر مکى است و پنج آيه دارد :
بسم الله الرحمن الرحيم
انا انزلناه فى ليلة القدر (1)
و ما ادراک ما ليلة القدر (2)
ليلة القدر خير من الف شهر (3)
تنزل الملئکة و الروح فيها باذن ربهم من کل امر (4)
سلام هى حتى مطلع الفجر (5).
ترجمه آيات
به نام خداوند رحمان و رحيم.
ما اين قرآن عظيم الشان را(که رحمت واسع و حکمت جامع است) در شب قدر نازل کرديم(1).
و تو چه مى‏دانى شب قدر چيست؟(2).
شب قدر(در مقام و مرتبه)از هزار ماه بهتر و بالاتر است(3).
در اين شب فرشتگان و روح(يعنى جبرئيل)به اذن خدا از هر فرمان(و دستور الهى و سرنوشت‏خلق) نازل مى‏شوند(4).
اين شب رحمت و سلامت و تهنيت است تا صبحگاه(5).
بيان آيات
اين سوره نزول قرآن در شب قدر را بيان مى‏کند، و آن شب را تعظيم نموده از هزار ماه بالاتر مى‏داند، چون در آن شب ملائکه و روح نازل مى‏شوند، و اين سوره، هم احتمال مکى بودن را دارد، و هم مى‏تواند مدنى باشد، و رواياتى که درباره سبب نزول آن از امامان اهل بيت (عليهم السلام) و از ديگران رسيده خالى از تاييد مدنى بودن آن نيست، و آن رواياتى است که دلالت دارد بر اينکه اين سوره بعد از خوابى بود که رسول خدا(ص)ديد، و آن خواب اين بود که ديد بنى اميه بر منبر او بالا مى‏روند، و سخت اندوهناک شد، و خداى تعالى براى تسليتش اين سوره را نازل کرد(و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حکومت‏بنى اميه است).
"انا انزلناه فى ليلة القدر"
ضمير در"انزلناه"به قرآن برمى‏گردد، و ظاهرش اين است که: مى‏خواهد بفرمايد همه قرآن را در شب قدر نازل کرده، نه بعضى از آيات آن را، مؤيدش هم اين است که تعبير به انزال کرده، که ظاهر در اعتبار يکپارچگى است، نه تنزيل که ظاهر در نازل کردن تدريجى است.
و در معناى آيه مورد بحث آيه زير است که مى‏فرمايد: "و الکتاب المبين انا انزلناه فى ليلة مبارکة" (1) ، که صريحا فرموده همه کتاب را در آن شب نازل کرده، چون ظاهرش اين است که نخست‏سوگند به همه کتاب خورده، بعد فرموده اين کتاب را که به حرمتش سوگند خورديم، در يک شب و يکپارچه نازل کرديم.
پس مدلول آيات اين مى‏شود که قرآن کريم دو جور نازل شده، يکى يکپارچه در يک شب معين، و يکى هم به تدريج در طول بيست و سه سال نبوت که آيه شريفه"و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث و نزلناه تنزيلا" (2) ، نزول تدريجى آن را بيان مى‏کند، و همچنين آيه زير که مى‏فرمايد: "و قال الذين کفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت‏به فؤادک و رتلناه ترتيلا" (3) .
و بنا بر اين، ديگر نبايد به گفته بعضى (4) اعتنا کرد که گفته‏اند: معناى آيه"انزلناه" اين است که شروع به انزال آن کرديم، و منظور از انزال هم انزال چند آيه از قرآن است، که در آن شب يکباره نازل شد نه همه آن.
و در کلام خداى تعالى آيه‏اى که بيان کند ليله مذکور چه شبى بوده ديده نمى‏شود بجز آيه"شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن" (5) که مى‏فرمايد: قرآن يکپارچه در ماه رمضان نازل شده، و با انضمام آن به آيه مورد بحث معلوم مى‏شود شب قدر يکى از شبهاى ماه رمضان است، و اما اينکه کداميک از شب‏هاى آن است در قرآن چيزى که بر آن دلالت کند نيامده، تنها از اخبار استفاده مى‏شود، که ان شاء الله در بحث روايتى آينده بعضى از آنها از نظر خواننده مى‏گذرد.
در اين سوره آن شبى که قرآن نازل شده را شب قدر ناميده، و ظاهرا مراد از قدر تقدير و اندازه‏گيرى است، پس شب قدر شب اندازه‏گيرى است، خداى تعالى در آن شب حوادث يک سال را يعنى از آن شب تا شب قدر سال آينده را تقدير مى‏کند، زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چيزهايى ديگر از اين قبيل را مقدر مى‏سازد، آيه سوره دخان هم که در وصف شب قدر است‏بر اين معنا دلالت دارد: "فيها يفرق کل امر حکيم امرا من عندنا انا کنا مرسلين رحمة من ربک" (6) ، چون"فرق"، به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چيز از يکديگر است، و فرق هر امر حکيم جز اين معنا ندارد که آن امر و آن واقعه‏اى که بايد رخ دهد را با تقدير و اندازه‏گيرى مشخص سازند.
و از اين استفاده مى‏شود که شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و آن سالى که قرآن در آن شبش نازل شد نيست، بلکه با تکرر سنوات، آن شب هم مکرر مى‏شود، پس در هر ماه رمضان از هر سال قمرى شب قدرى هست، که در آن شب امور سال آينده تا شب قدر سال بعد اندازه گيرى و مقدر مى‏شود.
براى اينکه اين فرض امکان دارد که در يکى از شبهاى قدر چهارده قرن گذشته قرآن يکپارچه نازل شده باشد، ولى اين فرض معنا ندارد که در آن شب حوادث تمامى قرون گذشته و آينده تعيين گردد. علاوه بر اين، کلمه"يفرق"به خاطر اينکه فعل مضارع است استمرار را مى‏رساند، در سوره مورد بحث هم که فرموده: "شب قدر از هزار ماه بهتر است"و نيز فرموده: "ملائکه در آن شب نازل مى‏شوند"مؤيد اين معنا است.
پس وجهى براى تفسير زير نيست که بعضى (7) کرده و گفته‏اند: شب قدر در تمام دهر فقط يک شب بود، و آن شبى بود که قرآن در آن نازل گرديد، و ديگر تکرار نمى‏شود.و همچنين تفسير ديگرى که بعضى (8) کرده و گفته‏اند: تا رسول خدا(ص) زنده بود شب قدر در هر سال تکرار مى‏شد، و بعد از رحلت آن جناب خدا شب قدر را هم از بين برد.و نيز سخن آن مفسر (9) ديگر که گفته: شب قدر تنها يک شب معين در تمام سال است نه در ماه رمضان.و نيز سخن آن مفسر (10) ديگر که گفته: شب قدر شبى است در تمام سال، ولى در هر سال يک شب نامعلومى است، در سال بعثت در ماه رمضان بوده در سال‏هاى ديگر در ماههاى ديگر، مثلا شعبان يا ذى القعده واقع مى‏شود، هيچ يک از اين اقوال درست نيست.
بعضى (11) ديگر گفته‏اند: کلمه"قدر"به معناى منزلت است، و اگر شب نزول قرآن را شب قدر خوانده به خاطر اهتمامى بوده که به مقام و منزلت آن شب داشته، و يا عنايتى که به عبادت متعبدين در آن شب داشته.
بعضى (12) ديگر گفته‏اند: کلمه"قدر"به معناى ضيق و تنگى است، و شب قدر را بدان جهت قدر خوانده‏اند که زمين با نزول ملائکه تنگ مى‏گردد. و اين دو وجه به طورى که ملاحظه مى‏کنيد چنگى به دل نمى‏زند.
پس حاصل آيات مورد بحث‏ به طورى که ملاحظه کرديد اين شد که شب قدر بعينه يکى از شبهاى ماه مبارک رمضان از هر سال است، و در هر سال در آن شب همه امور احکام مى‏شود، البته منظورمان" احکام"از جهت اندازه‏گيرى است، خواهيد گفت پس هيچ امرى از آن صورت که در شب قدر تقدير شده باشد در جاى خودش با هيچ عاملى دگرگون نمى‏شود؟ در پاسخ مى‏گوييم: نه، هيچ منافاتى ندارد که در شب قدر مقدر بشود ولى در ظرف تحققش طورى ديگر محقق شود، چون کيفيت موجود شدن مقدر، امرى است، و دگرگونى در تقدير، امرى ديگر است، همچنان که هيچ منافاتى ندارد که حوادث در لوح محفوظ معين شده باشد، ولى مشيت الهى آن را تغيير دهد، همچنان که در قرآن کريم آمده: " يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الکتاب" (13) .
علاوه بر اين، استحکام امور به حسب تحققش مراتبى دارد، بعضى از امور شرايط تحققش موجود است، و بعضى‏ها ناقص است، و احتمال دارد که در شب قدر بعضى از مراتب احکام تقدير بشود، و بعضى ديگرش به وقت ديگر موکول گردد، اما آنچه از روايات بر مى‏آيد و به زودى رواياتش از نظر خواننده خواهد گذشت‏با اين وجه سازگار نيست.
"و ما ادريک ما ليلة القدر"
اين جمله کنايه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اينکه ممکن بود در نوبت دوم ضمير ليلة القدر را بياورد، خود آن را تکرار کرد.واضح‏تر بگويم، با اينکه مى‏توانست‏بفرمايد: "و ما ادريک ما هى، هى خير من الف شهر"براى بار دوم و بار سوم خود کلمه را آورد و فرمود: "و ما ادريک ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر".
"ليلة القدر خير من الف شهر"
اين جمله به طور اجمال آنچه را که در جمله"و ما ادريک ما ليلة القدر"بدان اشاره شده بود، يعنى عظمت آن شب را بيان مى‏کند، و مى‏فرمايد: بدين جهت گفتيم آن شب مقامى ارجمند دارد که از هزار شب بهتر است.
و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طورى که مفسرين تفسير کرده‏اند بهتر بودنش از حيث فضيلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همين معنا است، چون همه عنايت قرآن در اين است که مردم را به سوى خدا نزديک، و به وسيله عبادت زنده کند، و زنده‏دارى آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممکن است همين معنا را از آيه سوره دخان نيز استفاده کرد، چون در آنجا شب قدر را پر برکت‏خوانده، و فرموده: "انا انزلناه فى ليلة مبارکة" (14) .البته در اين ميان معناى ديگرى نيز هست، که ان شاء الله در بحث روايتى آينده خواهد آمد.
"تنزل الملئکة و الروح فيها باذن ربهم من کل امر"
کلمه"تنزل"در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحى است که از عالم امر است و خداى تعالى در باره‏اش فرموده: "قل الروح من امر ربى" (15) ، و اذن در هر چيز به معناى رخصت دادن در آن است، و يا به عبارت ديگر اعلام اين معنا است که مانعى از اين کار نيست.
و کلمه"من"در جمله"من کل امر"به گفته بعضى (16) از مفسرين به معناى باء است.
بعضى (17) ديگر گفته‏اند: به معناى خودش است، يعنى ابتداى غايت، ولى سببيت را هم مى‏رساند، و آيه را چنين معنا مى‏دهد: "ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امرى الهى نازل مى‏شوند".
بعضى (18) ديگر گفته‏اند: باء براى تعليل به غايت است، و معنايش اين است"ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، براى خاطر اينکه هر امرى را تدبير کنند".
ليکن حق مطلب اين است که: مراد از امر، اگر آن امر الهى باشد که آيه"انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له کن فيکون" (19) تفسيرش کرده، حرف"من"براى ابتدا خواهد بود، و در عين حال سببيت را هم مى‏رساند، و به آيه چنين معنا مى‏دهد: "ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند، در حالى که نزولشان را ابتدا مى‏کنند و هر امر الهى را صادر مى‏نمايند".
و اگر منظور از امر مذکور هر امر کونى و حادثه‏اى باشد که بايد واقع گردد، در اين صورت حرف"من" به معناى لام تعليل خواهد بود، و آيه را چنين معنا مى‏دهد: ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند براى خاطر تدبير امرى از امور عالم.
"سلام هى حتى مطلع الفجر"
در مفردات گفته: کلمه"سلام"و"سلامت"به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است (20) .
پس جمله"سلام هى"اشاره است‏به اينکه عنايت الهى تعلق گرفته است‏به اينکه رحمتش شامل همه آن بندگانى بشود که به سوى او روى مى‏آورند، و نيز به اينکه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به اين معنا که عذابى جديد نفرستد.و لازمه اين معنا آن است که طبعا در آن شب کيد شيطان‏ها هم مؤثر واقع نشود، همچنان که در بعضى از روايات هم به اين معنا اشاره رفته است.
ولى بعضى (21) از مفسرين گفته‏اند: مراد از کلمه"سلام"اين است که: در آن شب ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام مى‏دهند.برگشت اين معنا هم به همان معناى اول است و اين دو آيه يعنى آيه"تنزل الملئکة و الروح"تا آخر سوره در معناى تفسيرى است‏براى آيه قبلى که مى‏فرمود"ليلة القدر خير من الف شهر".
بحث روايتى
در تفسير برهان از شيخ طوسى از ابوذر روايت آورده که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم يا رسول الله آيا شب قدر شبى است که در عهد انبياء بوده و امر بر آنان نازل مى‏شده و چون از دنيا مى‏رفتند نزول امر در آن شب تعطيل مى‏شده است؟فرمود: نه بلکه شب قدر تا قيامت هست (22) .
مؤلف: در اين معنا روايات زيادى از طرق اهل سنت نيز آمده (23) .
و در مجمع البيان است که از حماد بن عثمان از حسان ابن ابى على نقل شده که گفت: از امام صادق(ع)از شب قدر پرسيدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بيست و يکم و بيست و سوم جستجويش کن (24) .
مؤلف: در معناى اين روايات رواياتى ديگر نيز هست، و در بعضى از اخبار ترديد بين دو شب شده، يکى بيست و يکم و ديگرى بيست و سوم، مانند روايتى که عياشى از عبد الواحد از امام باقر(ع)روايت کرده (25) . و از رواياتى ديگر استفاده مى‏شود که شب قدر خصوص بيست و سوم است، و اگر معينش نکرده‏اند به منظور تعظيم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهان خود به امر آن اهانت نکنند (26) .
و نيز در تفسير عياشى در روايت عبد الله بن بکير از زراره از يکى از دو امام باقر و صادق(ع)آمده که فرمود: شب بيست و سوم همان شب جهنى است، و حديث جهنى اين است که گفت: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: منزل من از مدينه دور است، دستورم بده در شب معينى داخل مدينه شوم فرمود: شب بيست و سوم داخل شو (27).
مؤلف: حديث جهنى که نامش عبد الله بن انيس انصارى بود، از طرق اهل سنت نيز روايت‏شده، و سيوطى آن را در الدر المنثور از مالک و بيهقى نقل کرده (28) .
و در کافى به سند خود از زراره روايت کرده که گفت: امام صادق(ع) فرمود: تقدير در نوزدهم و ابرام در شب بيست و يکم و امضا در شب بيست و سوم است (29) .
مؤلف: در اين معنا هم روايات ديگرى هست (30) .
پس معلوم شد آنچه همه روايات مختلفى که از ائمه اهل بيت(ع)وارد شده در آن اتفاق دارند اين است که: شب قدر تا روز قيامت‏باقى است، و همه‏ساله تکرار مى‏شود، و نيز ليلة القدر شبى از شبهاى رمضان، و نيز يکى از سه شب نوزده و بيست و يک و بيست و سه است.
و اما از طرق اهل سنت روايات به طور عجيبى اختلاف دارند که به هيچ وجه نمى‏شود بين آنها را جمع کرد، ولى معروف بين اهل سنت اين است که شب بيست و هفتم است، و در آن شب بوده که قرآن نازل شده.از خوانندگان محترم هر که بخواهد آن روايات را ببيند بايد به تفسير الدر المنثور و ساير جوامع حديث مراجعه کند.
و در الدر المنثور است که خطيب از ابن مسيب روايت کرده که گفت: رسول خدا (ص)فرمود: در خواب به من نشان دادند که بنى اميه بر منبرم بالا مى‏روند، و اين معنا بر من سخت گران آمد و خداى تعالى در اين مناسبت‏سوره"انا انزلناه فى ليلة القدر"را نازل کرد (31) .
مؤلف: نظير اين روايت را خطيب هم در تاريخ خود از ابن عباس آورده.و ترمذى و ابن جرير، طبرانى، ابن مردويه و بيهقى هم روايتى در معناى آن از حسن بن على نقل کرده‏اند (32) .و در اين ميان روايات بسيارى در اين معنا از طرق شيعه از ائمه اهل بيت(ع) نقل شده، و در آنها آمده که خداى تعالى ليلة القدر را که بهتر از هزار ماه سلطنت‏بنى اميه است‏به عنوان تسليت‏به رسول خدا(ص)عطا فرمود (33) .
و در کافى به سند خود از ابن ابى عمير از عده‏اى راويان از امام صادق(ع) روايت آورده که گفت: بعضى از اصحاب ما اماميه که به نظرم مى‏آيد سعيد بن سمان بود از آن جناب پرسيد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟(با اينکه در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش يک شب قدر است)، فرمود عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهى که در آن شب قدر نباشد (34) .
و در همان کتاب به سند خود از فضيل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روايت کرده که از امام باقر(ع)از معناى آيه"انا انزلناه فى ليلة مبارکة"سؤال کرد، فرمود بله شب قدر که همه‏ساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجديد مى‏شود شبى است که قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبى است که خداى تعالى در باره‏اش فرموده: "فيها يفرق کل امر حکيم".
آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثه‏اى که بايد در طول آن سال واقع گردد تقدير مى‏شود، چه خير و چه شر، چه طاعت و چه معصيت، و چه فرزندى که قرار است متولد شود، و يا اجلى که بنا است فرا رسد، و يا رزقى که قرار است(تنگ و يا وسيع)برسد، پس آنچه در اين شب مقدر شود، و قضايش رانده شود قضايى است‏حتمى، ولى در عين حال مشيت‏خداى تعالى در آنها محفوظ است(و خدا با حتمى کردن مقدرات، العياذ بالله به دست‏خود دست‏بند نمى‏زند).
حمران مى‏گويد: پرسيدم منظور خداى تعالى از اينکه فرمود"شب قدر بهتر است از هزار شب"چيست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زکات و انواع خيرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهى که در آن شب قدر نباشد، و اگر خداى تعالى جزاى اعمال خير مؤمنين را مضاعف نمى‏کرد، مؤمنين بجايى نمى‏رسيدند، ولى خدا پاداش حسنات ايشان را مضاعف مى‏کند (35) .
مؤلف: منظور امام از اينکه فرمود: "ولى در عين حال مشيت‏خداى تعالى در آنها محفوظ است"، اين است که قدرت خداى تعالى هميشه مطلق است، او هر زمان هر کارى را بخواهد مى‏کند، هر چند قبلا خلاف آن را حتمى کرده باشد، و خلاصه حتمى کردن يک مقدر قدرت مطلقه او را مقيد نمى‏کند، او مى‏تواند قضاى حتمى خود را هم نقض نمايد هر چند که هيچ وقت چنين کارى را نمى‏کند.
و در مجمع است که از ابن عباس از رسول خدا(ص)روايت شده که فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائکه‏اى که ساکن در سدرة المنتهى هستند و جبرئيل يکى از ايشان است نازل مى‏شوند، در حالى که جبرئيل به اتفاق ساير سکان نامبرده پرچم‏هايى را به همراه دارند، يک پرچم بالاى قبر من، و يکى بر بالاى بيت المقدس، و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طور سينا نصب مى‏کنند، و هيچ مؤمن و مؤمنه‏اى در اين نقاط نمى‏ماند مگر آنکه جبرئيل به او سلام مى‏کند، مگر کسى که دائم الخمر و يا معتاد به خوردن گوشت‏ خوک و يا زعفران ماليدن به بدن خود باشد (36) .
و در تفسير برهان از سعد بن عبد الله روايت کرده که به سند خود از ابى بصير روايت کرده که گفت: با امام صادق(ع)بودم که سخن از پاره‏اى خصائص امام در هنگام ولادت به ميان آمد، فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود امام مستوجب روح بيشترى مى‏گردد.عرضه داشتم فدايت‏شوم مگر روح همان جبرئيل نيست؟فرمود: روح از جبرئيل بزرگتر است، و جبرئيل از سنخ ملائکه است، و روح از آن سنخ نيست، مگر نمى‏بينى خداى تعالى فرموده: "تنزل الملئکة و الروح"پس معلوم مى‏شود روح غير از ملائکه است (37) .
مؤلف: روايات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسيار زياد است، (که ما در اينجا مختصرى از آن را آورديم)، و در بعضى از آن روايات علامتهايى براى شب قدر ذکر شده، از قبيل اين که: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع مى‏کند، هوا در صبح آن شب معتدل است، و ليکن چون اين علامتها نه دائمى است و نه اغلب چنين است، لذا از ذکر آن روايات خوددارى نموديم.
--------------------------------------------------------------------------------
پى ‏نوشت‏ها:
1- سوگند به کتاب مبين، ما آن را در شبى مبارک نازل کرديم.سوره دخان، آيه 3.
2- ما قرآنى بر تو نازل کرديم که به صورت آيات جدا از هم مى‏باشد، تا آن را تدريجا و با آرامش بر مردم بخوانى.و به طور قطع اين قرآن را ما نازل کرديم.سوره اسراء، آيه 106.
3- آنانکه کافر شدند گفتند: چرا قرآن يکباره بر او نازل نشد، بله يکباره نازل نکرديم، تا قلب تو را ثبات و آرامش بخشيم، و بدين منظور آيه آيه‏اش کرديم.سوره فرقان، آيه 32.
4- مجمع البيان، ج 10، ص 518.
5- سوره بقره، آيه 185.
6- در آن شب هر حادثه‏اى که بايد واقع شود خصوصياتش مشخص و محدود مى‏گردد، اين امرى ست‏خلف ناپذير، امرى است از ناحيه ما که اين ماييم فرستنده رحمتى از ناحيه پروردگارت.سوره دخان، آيه 6.
7- تفسير قرطبى، ج 20، ص 135.
8- مجمع البيان، ج 10، ص 518.
9- تفسير قرطبى، ج 20، ص 135.
10- روح المعانى، ج 30، ص 190.
11 و 12- مجمع البيان، ج 10، ص 518.
13- خدا هر چه را که از مقدرات بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى‏کند، و کتاب تغيير ناپذير نزد او است.سوره رعد، آيه 39.
14- ما آن را در شب مبارکى نازل کرديم.سوره دخان، آيه 3.
15- بگو روح از امر پروردگار من است.سوره اسراء، آيه 85.
16 و 17 و 18- روح المعانى، ج 30، ص 196.
19- فرمان نافذ خدا(در عالم)چنين است که وقتى اراده خلقت چيزى را بکند به محض اينکه بگويد باش، موجود مى‏شود.سوره يس، آيه 82.
20- مفردات راغب، ماده"سلم".
21- روح المعانى، ج 30، ص 197.
22- تفسير البرهان، ج 4، ص 488، ح 26.
23- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
24 و 25 و 26 و 27- مجمع البيان، ج 10، ص 519.
28- الدر المنثور، ج 6، ص 373.
29- فروع کافى، ج 4، ص 159، ح 9.
30- نور الثقلين، ج 5، ص 627.
31- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
32- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
33- نور الثقلين، ج 5، ص 621 - 623.
34- فروع کافى، ج 4، ص 157، ح 4.
35- فروع کافى، ج 4، ص 157، ح 6.
36- مجمع البيان، ج 10، ص 520.
37- تفسير برهان، ج 4، ص 481، ح 1.
--------------------------------------------------------------------------------
منبع: تفسير الميزان جلد 20 صفحه 559 

انتهای پیام