حجاب در قرآن
واژه حجاب هفت بار در قرآن کریم آمده است و معنای کلمه در این هفت مورد, چیزی است که از هر جهت مانع دیده شدن چیز دیگر شود.
مانع مادی
چنان که در این آیه (فقال إنّی احببت حبّ الخیر عن ذکر ربی حتّی توارت بالحجاب)(ص/32) 1 که ابن اثیر گوید: مقصود از حجاب, افق است.2 و بعض مفسران گویند: مقصود پنهان شدن آفتاب است.
و نیز در این آیه : (فاتّخذت من دونهم حجاباً فارسلنا إلیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویّاً) (مریم/17)3 که گفته اند مقصود از حجاب, دیوار است.4
و نیز در این آیه که درباره زنان رسول خدا(ص) است: (و إذا سالتموهنّ متاعاً فاسئلوهنّ من وراء حجاب)(احزاب/53)5 که مقصود پوششی است مانع از دیده شدن آنان چون پرده.
و می توان حجاب را در این آیه نیز چیزی محسوس گرفت که مانع دیدن شود:
(و بینهما حجاب و علی الاعراف رجال)6 اعراف/46
مانع معنوی
چنان که در این آیه: (و ماکان لبشر ان یکلّمه الله إلاّ وحیاً او من وراء حجاب) (شوری/51) 7 که چون دیدن باری تعالی با دیده حسی ممکن نیست, مجازاً از آن به مکالمه از پشت پرده تعبیر شده است.
و یا این آیه: (و من بیننا و بینک حجاب فاعمل إنّنا عاملون)(فصلت/5) که گفته اند مقصود خلاف کافران با پیمبر(ص) است و یا مخالفت با او در دین.
و یا در این آیه: (و إذا قرات القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایومنون بالآخره حجاباً مستوراً)(اسراء/45) 8 که مقصود از حجـاب, درنیـافتن کـافران است معنــای قرآن را.
چنان که می بینیم, در این آیه ها حجاب به معنای پرده یا چیزی است که مانع دیدن شود. اما آن حکم شرعی که منظور ماست, ضمن آیه هایی دیگر و با تعبیری جز کلمه حجاب آمده است; تعبیری نهایت بلیغ. زیرا چنان که نوشتیم, حجاب مانع دیدن است. آیه 53 سوره احزاب که مسلمانان را می فرماید: (اگر چیزی از زنان پیغمبر(ص) خواستید, از آن سوی پرده بخواهید), دستوری است که زنان پیغمبر را نبینند و آنان از هر جهت از دیده پوشیده مانند, چنان که جسمشان هم دیده نشود, در صورتی که از حجاب برای زنان مقصود آن نیست که قطر جسم آنان نیز پوشیده ماند. بدین جهت دستور پوشش زن را در دیگر آیه ها چنین می خوانیم:
(یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ) احزاب/59
ای پیغمبر به زنان و دخترانت و زنان مومنان بگو تا جلبابهای خود را نزدیک آرند.
و نیز این آیه:
(ولایبدین زینتهنّ إلاّ ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ) نور/31
و آشکار مکنند زینت خود را جز آنچه پدید است از آن, و بزنند خمارهای خود را بر جَیبهای خویش.
اکنون باید معنای واژه هایی چند که در این دو آیه شریفه آمده است و کاربرد آن واژه ها را در زبان عرب و در عرف مسلمانان عصر رسول خدا(ص) روشن کرد, تا آنچه مقصود ماست(حجاب در قرآن) آشگار گردد.
جلباب
لغویان چنان که خواهم نوشت, این کلمه را درست نشناسانده اند; واژه جلباب, جلابیب و تجلبب.
(جلباب پوشیدن) چندبار در خطبه ها, نامه ها و کلمات قصار علی علیه السلام آمده است: (خطبه های 4, 66, 87, 153, 183 و نامه های 10, 19, 65 و کلمه قصار 112, که در همه موارد جلباب مشبّه بهِ چیزی است.
اما درحدیث نبوی, یکی حدیث عایشه است:
(و کان رآنی (صفوان) قبل الحجاب, فاستیقظتُ باسترجاعه حین عرفنی, فخمّرتُ وجهی بجلبابی.)
و دیگر در سنن دارمی, باب مناسک:
(سَدَلت إحدانا جلبابها من راسها علی وجهِها.)
اکنون باید دید جلباب چیست و چگونه پوششی است؟ لغویان قدیم عرب, چنان که عادت آنان بوده است, کلمه را دقیق نشناسانده اند. جویری نویسد: (جلباب ملحفه است) زنی از هذیل در سوک کشته ای گفته است: (کرکسها با اطمینان خاطر به سوی او می رفتند, همچون دوشیزگان جلباب پوشیده)9 و در تعریف ملحفه, که جلباب را بدان شناسانده است, نویسند: ملحفه یکیِ ملاحف است.
ابن منظور نویسد:
(جلباب قمیص بود, جـامه ای است فراخ تر از خمـار, کوتاه تر از رداء, که زن بدان سر و سینه خود را پوشاند. وگفته اند, جامه ای است فراخ, کوتاه تر از ملحفه.)
و ابن اثیر نویسد:
(جلباب (ازار) و (رداء) است. و گفته اند ملحفه است و آن چون مقنعه است که زن بدان سر و پشت و سینه خود را می پوشاند, و جمع آن جلابیب بود.)10
وفیومی از نوشته ابن فارس آرد:
(جلباب چیزی است که بدان خود را بپوشانند, جامه و جز آن.)11
اما نوشته ابن فارس چنین است:
(ابوعمرو گوید (جلبه) ابری است همانند کوه و (جلب) نیز چنین است و سروده اند:
و لستُ بجِلبٍ جلبِ ریجٍ و قِرَّهٍ و لابصفا صلدٍ عن الخیر معزل12
و اشتقاق جلباب از این کلمه است و جلباب, پیراهن بود و جمع آن جلابیب است و سروده اند (سپس بیتی را که از دیوان هذلیین آورده شد, نقل کرده است.)(معجم مقاییس اللغه)
کوشش فرهنگ نویسان عربی در پیوند کلمه (جلباب) با ریشه جلب (=ابر پوشاننده) 13 درست به نظر نمی رسد, و ظاهراً نوشته جفری صحیح تر باشد که اصل کلمه حبشی است به معنی روپوش,14 و نیز آنچه دزی نوشته است:
(چادر بزرگی که در شرق, زنان هنگام بیرون شدن از خانه سرتاپای خود را در آن می پوشانند.)15
اما از استعمال این واژه در گفتار امیرالمومنین علی علیه السلام نکته های دیگر را توان یافت. نخست به مورد استعمال آن در سخنان آن حضرت بنگریم.
چنان که اشارت شد, مفرد و جمع و فعل ساخته ازاین کلمه نُه مورد در سخنان امام(ع) آمده است:
جلباب در روایات
1. (مازلت انتظر بکم عواقب الغدر, حتّی سترنی عنکم جلباب الدین.)16
2. (فالبس لهم جلباباً من اللین.)17
3. (من احبّنا اهل البیت فلیستعد للفقر جلباباً.)18
4. (حتی إذا کشف لهم عن جزاء معصیتهم و استخرجهم من جلابیب غفلتهم.)19
5. (ولا استطاعت جلابیب سواد الحنادس ان تودّ ما شاع فی السموات من تلالو نور القمر.)20
6. (و کیف انت صانع إذا انکشفت عنک جلابیب ما انت فیه.)21
7. (فإن الفتنه طالماً اغدفت جلابیبها.ا)22
8. (معاشر المسلمین إستشعروا الخشیه و تجلببوا السکینه.)23
9. (إنّ من احبّ العباد إلیه عبداً اعانه الله علی نفسه فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف.)24
هرچند در همه این نُه مورد, جلباب و جلباب پوشیدن به مجاز به کار رفته است, اما از استعمال آن نکات زیر را می توان به دست آورد:
1. جلباب, پوششی است که روی همه پوششها به بر می کنند, چه در دو مورد مقابل شعار آمده که لباس زیرین است و از آن جهت شعارش گویند که موی بدن را مس کند.2
2. جلباب سراسر تن را می پوشاند, چنان که از فقره 1 و 5 آشکار است
3. جلباب لباس, چون مقنعه و خمار پوششی خاص زنان نیست, بلکه تقریباً مرادف روپوش یا لباس کار است که سراسر بدن را از گردن به پایین می گیرد و بانوان و مردان به هنگام کار آن را می پوشند. زیرا در فقره های 1 و 2 , 4, 6, 8 مخاطب و یا آن که از آنان خبر می دهد مردان اند, و بدیهی است که اگر جلباب, پوشش زنان به تنهایی بود, در مورد مردان به کار نمی رفت; چه معلوم است که به مرد مثلاً نمی توان گفت چادر تقوا را بر سر خود بیفکند.
اکنون ببینیم تفسیرنویسان دراین باره چه گفته اند:
شیخ طوسی ازابن عباس و مجاهد آورد:
جلباب, خمار زن است, و آن مقنعه ای است که پیشانی و سر خود را بدان پوشد گاهی که برای کاری ازخانه برون آید. و از گفته حسن نویسد: جلابیب, ملحفه هاست که زن آن را بر چهره خود می آورد.26 و نظیر احتمال اول را طبرسی در مجمع البیان آورده است, لیکن ظاهر مقایسه این آیه با آیه بیست و یکم سوره مبارکه نور نشان می دهد که خمار پوششی است جز جلباب.27
در مقابل نوشته این دو مفسر, قرطبی نویسد:
(جلابیب, جمع جلباب و آن جامه ای است بزرگ تر از خمار, ابن عباس و ابن مسعود آورده اند که آن رداء است و گفته اند قناع است, و درست آن است که آن پوششی است که همه تن را بپوشاند.)28
محمد غوث, مولف نثرالمرجان نیز, از مبرّد نظیر همین تفسیر را آورده است و نویسد که آن پوششی است که همه تن را بپوشاند چون ملحفه.29
و علامه طباطبایی نویسد:
(جلابیب جمع جلباب است, و آن جامه ای است که زن برخود افکند و همه بدن او را بپوشاند, و یا آن خمار است که سر و صورت را با آن پوشند.)30
از مجموع آنچه نوشته شد, چنین دانسته می شود که تفسیر جلباب به خمار, مقنعه و یا نیم تنه تسامحی است, و تعریف درست آن همان روپوش یا روی لباسی است که سراسر اندام را فراگیرد. و نیز از امر (یدنین) دانسته می شود که جلباب پوششی بوده است جلوباز, همانند شنل که بر دوش می افکنده اند و در آیه دستور داده شده است که دو طرف آن را به هم نزدیک کنند.
خِمار
خِمار بر خلاف جلباب, پوشش سر است و کاربرد آن در شعرهای جاهلی و دوره اسلامی به همین معنی است.
امروالقیس در وصف باران گوید:
و تری الشجراء فی ریِّقها کروس قطعت فیها خُمُر31
که شاعر در این بیت سرهای درختان را که از آب برون مانده به سرهای بریده در خمار مانده همانند کرده است.
و این بیت از حسّان بن ثابت انصاری
تظلّ جیادنا مستمطرات تلطّمهنّ بالخُمر النساء32
که در آن ابوسفیان و مردم مکه را سرزنش کند و گوید اسبان ما به شتاب می رفتند و زنان شما با چارقد آنها را باز می راندند.
و (تخمیر) پوشیدن سر است و یا صورت به خمار, چنان که در حدیث بخاری گذشت:
(فخمّرت وجهی بجلبابی.)33
جیب
جیب, جمع آن (جیوب), مفرد کلمه یک بار در آیه 12 سوره نمل و باردیگر در آیه 22 سوره قصص و جمع آن در آیه مورد بحث (31 سوره نور) آمده و معنای آن گریبان است که از یقه پیراهن باز شود.
از مجموع این توضیحها و دقت درکاربردهای کلمه ها در سوره مبارکه نور, احزاب و آیه های دیگر و نیز از شعر عرب و نهج البلاغه چند نکته روشن می شود:
1. خمار با جلباب یکی نیست; خمار پوشش است و جلباب پوششی است که سراسر بدن را (ظاهراً از گردن به پایین) می پوشاند.
2. جلباب پوششی بوده است جلو باز ,و زنان مسلمان مامور شده اند دو لب آن را به یکدیگر نزدیک کنند.
3. خمار, سرپوش دامنه دار بوده است که زنان مسلمان مامور شده اند دامنهای سرپوش را تا گریبان خود بیاورند و گلو و سینه را بدان بپوشانند.
پی نوشت ها:
1. پس گفت: من دوستی اسبان را به یاد پروردگارم برگزیدم, تا آن که آفتاب در پرده پنهان شد. [یادآور می شود, ترجمه آیاتی که در پاورقی آمده از استاد شهیدی نبوده است.]
2. ابن اثیر, النهایه فی غریب الحدیث و الاثر, ماده حجب.
3. و میان خود و ایشان پرده ای افکند, پس ما جبرئیل را نزد او فرستادیم و چون آدمی عادی بر او نمایان شد.
4. طوسی, محمد بن حسن, التبیان فی تفسیر القرآن, 7/102.
5. و اگر از همسران پیامبر چیزی خواستید, از پس پرده بخواهید.
6. و میان ایشان حائلی است و بر آن بلندی ها مردانی هستند.
7. و هیچ بشری را مجال سخن گفتن خدا با او نبوده مگر با وحی یا از پس پرده….
8. و هنگامی که قرآن خواندی میان تو و آنان که ایمان به آخرت ندارند مانعی پوشیده قرار دادیم.
9. تمشی النسور الیه و هی لاهیه مشی العذاری علیهنّ الجلابیب
بیت از جنوب, دختر عمرو ذی الکلب است. رجوع شود به دیوان هذلیین, قسمت سوم, صفحه 125, چاپ المکتبه العربیه 1385هـ.ق. (کلمه لاهیه) را دزی (اگر مترجم اشتباه نکرده باشد) شادی کننده تصور کرده (فرهنگ البسه مسلمانان, صفحه 117) ولی سکّری در شرح بیت گوید: لاهیه = آمنه است. چون کرکسها از مرده او بیم نداشتند با اطمینان به سوی او می رفتند.
10. ابن منظور, لسان العرب; ابن اثیر, النهایه, جلبب.
11. فیومی, المصباح المنیر, ماده جلبب.
2. بیت از سروده های تابّط شرّاً (لسان العرب ماده جلب) در لسان العرب به جای کلمه (ریج), (لیل) آمده است.
13. ابن فارس, معجم مقاییس اللغه, 1/470.
14. آرتور جفری, لغات دخیل قرآن, 102.
15. فرهنگ البسه مسلمانان, 117.
16. سید رضی, نهج البلاغه, خطبه 4.
17. همان, نامه 19.
18. همان, کلمات قصار.
19. همان, خطبه 153
20. همان, خطبه 182.
21. همان, نامه 10.
22. همان, نامه 65.
23. همان, خطبه 66.
24. همان, خطبه 87.
25. ابن فارس, معجم مقاییس اللغه, 3/193.
26. طوسی, التبیان, 8/327.
27. در ذیل این کلمه توضیح بیشتری داده خواهد شد.
28. قرطبی, الجامع لاحکام القرآن, ذیل تفسیر آیه 59 سوره احزاب.
29. نثر المرجان, چاپ سنگی, 5/435.
30. طباطبایی, محمدحسین, المیزان, 16/339.
31. ایلیاحاوی, امروالقیس, 121.
32. دیوان حسّان بن ثابت, دارصادر, 8.
33. بخاری, المغازی, 5/149.
انتهای پیام
|